برچسبها:
برچسبها:
خاطراتی از مادر شهیدان حسن، حسین و عباس صابری؛
روایت مادری که دو فرزندش در تفحص شهید شدند/ «بعد از شهادت عباس، عراقیها برایش ختم گرفتند»/ «یک روز خواب دیدم شهدای گمنام قطعه 40 آمدهاند بازدیدم را پس بدهند»
جنگ که تمام شد، حسن شهید شده بود و هنوز حسین و عباس مانده بودند برای مادرشان. خاور خانم شده بود مادر شهید ولی کسی فکر نمیکرد در روزهایی که دیگر صدای سوت خمپاره آرامش دشتهای جنوب را بهم نمیزند، دو پسر دیگر او هم قصد عروج داشته باشند تا خاور خانم مدال ام الشهدایی را روی سینه نصب کند.
به گزارش رجانیوز، روز اول بهمن ماه سال66 روزی بود که حسن صابری در سن هفده سالگی در منطقه ماووت به شهادت رسید. برادرش عباس هم که دو سال از کوچکتر بود در روزهای دفاع مقدس مجروح شیمیایی شد ولی با همان حال و احوال خاکهای گرم جنوب را رها نکرد و بعد از جنگ به تفحص شهدا پرداخت. سرانجام در روز هفتم محرم مصادف با پنجم خرداد 1375 برای پیدا کردن شهدا در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار بود که انفجار یک مین دست و پای او را قطع کرد و دو بالی به او بخشید که بتواند به سمت برادر شهیدش پرواز کند.
برادر سوم حسین نام داشت و از دو برادر دیگرش بزرگتر بود و شاید همین، احساس جا ماندگی را در او تقویت میکرد. حسین که در شب اربعین حسنی بدنیا آمده بود راه برادرش عباس را در تفحص شهدا ادامه داد و هنگامی که در منطقه فکه بر اثر انفجار مین به شهادت رسیدُ درست یکسال از تاریخ شهادت عباس گذشته و هفت روز به اربعین حسینی مانده بود. با رفتن حسین دیگر هر سه پسر مادر شهید شده بودند و برای او فقط سه دختر مانده بود.
تشییع پیکر مادر شهیدان صابری در تهران
حالا بعد از اینهمه سالُ مادر این سه شهید به پسرانش پیوسته است. دیروز جمعه روز تشییع و خاکسپاری خانم خاور نورعلی میرآبادی بود. به همین مناسبت در ادامه گوشهای از خاطرات خواندنی این مادر شهیدان منتشر میشود.
پیکر شهدایی که کومله از درخت آویزان کرده بود
حسن آقا و حسین آقا با هم در کردستان بودند، صدام برای سر آنها جایزه گذاشته بود. حسین آقا با شهید کاوه همرزم بود؛ تعریف میکرد: «یکی از کوملهها روی دیوار اتاقشان قاب عکس بلندی گذاشته بودند، پشت این عکس دریچه و مسیری بود، آن مسیر را طی کردیم و به کوملهها رسیدیم، آنها از دیدن ما غافلگیر شدند». حسن آقا هم از جبهه کردستان برای من تعریف میکرد و میگفت: «باغ زردآلو در اطراف مقر ما بود؛ بچههای بسیجی رفتند به آنجا تا کمی میوه بچینند، کوملهها در آنجا کمین کرده بودند؛ خبری از بازگشت بسیجیها نبود، رفتم و دیدم کومله، بچههای ما را سر بریدند، آنها را از درخت آویزان کردند و دل و رودهشان را بیرون ریختهاند.»
مادر شهيدان صابري
نظر کرده حضرت عباس(ع) بود
عباس پسر سومم است؛ قبل از اینکه او به دنیا بیاید، در عالم خواب دیدم یک آقا به من گفت: «نام این پسر شما عباس است» وقتی هم پسرم به دنیا آمد، اسم او را عباس گذاشتم.
حدود یک ماه از تولد عباس میگذشت که به سختی بیمار شد؛ پس از مراجعه به چند دکتر، او را در بیمارستان بستری کردیم؛ او کاملاً بیهوش بود، بیتابی میکردم، دکترها هم مرا دلداری میدادند و میگفتند: «این بچه خوب میشود و بزرگتر که شد دکتر میشود». اما طولی نکشید که عباس دچار خونریزی پوستی شد، دلم شکست و بدون هیچ اعتمادی به دکترها به امامزاده «سید نصرالدین» بازار که علمای بزرگی نیز در آنجا دفن شدهاند، رفتم؛ به حضرت ابوالفضل(ع) متوسل شدم وقتی به منزل بازگشتم، از بیمارستان تماس گرفتند تا پدرش برای عباس دارو ببرد. من هر لحظه منتظر خبر بودم وقتی آقا نصیر(پدر عباس) به خانه آمد، با خوشحالی گفت: «عباس خوب شده؛ میگویند دیشب شفا پیدا کرده است».
پزشکی هم از آمریکا آمده بود و پس از معاینه گفت: «او هیچ مشکلی ندارد و وضعیتش فرق کرده است». پنج ماه مراقب عباس بودم اما در این چند ماه تب هم نکرد؛ با اینکه دکتر خواسته بود تا ۱۶سالگی تحت نظر باشد و کوچکترین خراشی هم به بدنش وارد نشود اما او در ۱۳سالگی راهی جبهه شد و به کرامت آقا ابوالفضل العباس(ع) بهبودی کامل یافته بود.
شبها در پشتبام نماز میخواند
عباس آقا در سه ماه تابستان روزه میگرفت اما نمیگفت که روزه است. موقع اذان مغرب میآمد و میگفت: «مامان، خوراکی چی داریم؟» میگفتم: «چرا الان میگویی از صبح تا حالا نگفتی؟!» بعد میفهمیدم که روزه بود. او شبها مخفیانه به پشتبام میرفت و پشت کولرها نماز شب میخواند.
عکس امام(ره)، مهر و جانماز و تسبیح و انگشتر و عطر شهیدان صابری
بعد از شهادت عباس، عراقیها برایش مراسم ختم گرفتند
عباس آقا خیلی خوش اخلاق بود؛ او در دوران تفحص شهدا برای اینکه بتواند دل عراقیها را به دست بیاورد تا آنها در تفحص شهدا با او همکاری کنند، برای آنها هدیه میگرفت، لباس و میوه و سیگار میبرد و در مجموع با آنها با مهربانی رفتار میکرد؛ بعد از شهادتش عراقیها ۵۰هزار تومان خرج کردند و برای عباس آقا مراسم ختم گرفتند.
بعد از شهادت عباس آقا، حسین آقا همین رفتار را با عراقیها داشت؛ بعد از شهادت حسین آقا، عراقیهایی که آنجا بودند، میگفتند: «ما دیگر تحمل اینجا ماندن را نداریم».
مادری که مژده شهادت پسرش را به او داد
حدود یازده ماه از حضور حسین آقا در منطقه میگذشت؛ یک شب که به تهران آمد، خوابش را برایم تعریف کرد و گفت: «در خواب آقایی را دیدم قد بلند با عمامه مشکی و با یک خال در سمت راست صورتش، حسن و عباس نیز در کنار او ایستاده بودند؛ هر سه نزدیکم آمدند، آن آقا مرا بغل کرده و بوسید. سپس دستم را گرفت و به سوی ماشینی رفتم و همگی سوار شدیم».
این درست شبیه خوابی بود که برادرش عباس نیز قبل از شهادت برایم تعریف کرده بود.
ـ حسین آقا، دیگر به منطقه و تفحص نرو.
ـ مامان، اگر این را از من بخواهی از خانه میروم و حتی شبها را هم در مسجد میمانم.
ـ حسین، عباس هم چنین خوابی دیده بود و رفت شهید شد.
وقتی این را گفتم، چهره حسینآقا گلگون شد، در گوشه اتاق نشست و لبخندی زد؛ چقدر از این حرفم خوشحال شد.
بعد از اولین سالگرد شهادت عباس آقا در پنجم خرداد، عصر سهشنبه ۲۷خرداد ماه حسین آقا با منزل تماس گرفت و گفت: «مادر یک یخچال برایتان خریدهام منتظر باشید برایتان بیاورند». صدای خسته و لحن کلامش مرا به یاد آخرین تماس عباس آقا انداخت.
ـ پسرم، چرا صدایت این طوریه؟
ـ خستهام و میخوام برم بخوابم.
ـ حسین آقا! کی میآیی دلم شور میزنه؟
ـ زود میآیم.
صبح روز چهارشنبه ۲۸خرداد بود؛ با دخترانم بلند شدیم و خانه را تمیز کردیم. سنگینی عجیبی را در سرم احساس میکردم؛ به بچهها گفتم امروز حالم خوش نیست؛ انگار اتفاقی افتاده و ما خبر نداشتیم.
به حسین آقا زنگ زدم. یکی از برادران گوشی را در ستاد کمیته جستجو مفقودین اهواز برداشت، گفتم: «تو را به خدا بگویید حسین آقا کجاست؟» گفت: «حاجی خانم همین جاها بود. حاجی خانم… حاجی خانم الان…حسین آقا، حسین آقا …» ارتباط قطع شد دوباره زنگ زدم و یک نفر دیگری گوشی را برداشت و گفت: «مادر، همین جاهاست الان میآید».
بار سوم یکی دیگر گوشی را برداشت و گفت: «مادر، حسینآقا خستهاند و خوابیدهاند». آن روز ساعت یازده صبح حسین آقا به آرزویش رسیده بود.
بچههایم همیشه کنارم هستند
بچهها گاهی اوقات به خوابم میآیند؛ بیشتر در ایام سالگردشان وقتی که کمی ناراحت میشوم به خوابم میآیند؛ یکبار که خیلی ناراحتی کردم، به خوابم آمدند و گفتند: «مادر اینقدر ناراحتی میکنی ما اذیت میشویم میرویم، ببین ساکهایمان را بستیم». بعضی وقتها به خوابم میآیند میگویند ما در کنارت هستیم. گاهی همسایهها بچهها را در خواب میبینند که در حال کمک کردن، خوشامدگویی به مهمانان هستند.
مقر کمیته جستجوی مفقودین اهواز از سمت راست: اکبررسولی،شهید پازوکی،شهیدعباس صابری، شهید محمودوند وسردارباقرزاده
شهدای گمنام هم به ما سر میزنند
قبل از اینکه بیماری آتروز در قسمت پای من شدت پیدا کند، صبحهای جمعه به قطعه ۴۰گلزار شهدای بهشت زهرا(س)میرفتم؛ در قطعه ۴۰، شهدای گمنام دفن هستند؛ آنجا چایی، حلیم جو، نان و پنیر به مردم میدادم.
یک شب خوابیده بودم و در عالم رؤیا دیدم دَرِ حیاطمان باز شد؛ جوانهایی با ماشین سپاه به خانهمان آمدند؛ نشسته بودم و گفتم: «کی در را باز کرد شما آمدید، تو؟» گفت: «مگر دیروز شما به دیدن ما نیامدید، مراسم گرفتید، ما هم آمدیم به شما سر بزنیم» آن جوانها همان شهدای گمنام قطعه ۴۰بودند
برچسبها:
حضرت ابی عبد الله(جعفرابن محمد) علیه السلام فرمود:
خداوند متعال چهار هزار را بر قبر حضرت بن علی علیه السلام موکل قرار داده که جملگی ژولیده و غمگین و گرفته بوده و از طلوع صبح تا زوال آفتاب (وقت ظهر) بر آن جناب می گریند و وقتی ظهر می شود چهار هزار فرشته دیگر به زمین فرود آمده و این چهار هزار نفر به آسمان می روند و فرشتگان به زمین آمده پیوسته می گریند تا صبح طلوع کند…
وقتی کسی حضرت را زیارت کند این فرشتگان مشایعتش کرده و هنگامی که زائر بیمار شود او را عیادت نموده و زمانی که از دنیا برود بر سر جنازه اش حاضر می گردند..
رسیدیم کربلا… همونجا که بلند گفتن گنبد سقا؛ صلوات… هنوز اذن نداده بودن پا بزاریم تو صحن بین الحرمینش تو هتل بویم و همه سر کلید بهترین اتاقا در حال رایزنی بودن سید اما مثل آرامش اول راه، بازم لم داده بود به مبل و ساکت خیره شده بود به تصویر بزرگ بین الحرمین روی دیوار لابی…
صداش زدم کلید نمی خوایی اتاقا تمام شد سید ، بی جا می مونیم!! اما با نگاهی کوتاه گفت بیا بشین جا هست…دیگه حرفی نزدم و رفتم نشستم کنارش… همه رفتن و من و سید منتظر … مدیر کاروان گفت انگار خسته نیستید!! اینم کلید شما…
حالا دیگه از بحبوحه آسانسور خبری نبود… رفتیم بالا تو اتاق نرسیده برگشتم چمدانم را بیارم که دیدم داره فریاد میزنه گریه میکنه… دویدم به طرف اتاق… روبروی تنها پنجره ایستاده بود و زار میزد…نگاهم رفت و بغضم ترکید… بهش گفتم ببین چه خوشگله گنبد اربابه بین دو تا نخل کنار پنجره رویایی ترین صحنه ای که…
آروم نمیشد نشستم رو تخت تا خودش به حرف بیاد… گفت یادته گفتی کلید؟جا نمونیم؟ گفتم آره… چشم از پنجره بر نمی داشت میگفت… مصاحبه بازیگر روز واقعه را میخوندم که نوشته بود کربلا تازه راهش باز شده بود ما را بردن زیارت برای هدیه بازی در فلیم….
اونجا هر کس سر کلید اتاق بهتر چونه زد… نشستم و با خودم گفتم اگر اون دعوت کرده که خودش… همه رفتن و کلید اخر؛ به دستم…در اتاقم را که باز کردم روبروی گنبد طلایی زانو زدم…
بغضم باز ترکید گفتم سید 2 بار آمدم هر دفعه دور بودم از حرم این بار تو سفارشی دعوت شدی و ما هم از کنار تو…. گفت نگو…
آمدیم تو لابی برای رفتن به حرم… بارانی گرفته بود که… مدیر کاروان گفت کسی نمیاد همه منتظرن بارون بند بیاد بعد برن حرم….
دل تو دلم نبود… نفسم در نمی آمد؛اشک تو چشمامون نگاهش کردم و با بغض گفتم سید؟؟ …
گفت بریم من دلم میخواد بارون بین الحرمین نگاه اولم باشه…
خدا نصیبتون کنه…
برچسبها:
این اقدام ناگهانی دور از ذهن ، پرسش های زیادی را درباره داعش، چگونگی شکل گیری آن و نحوه تامین هزینه های این گروه تروریستی در ذهن ایجاد کرده است.
*داعش در بدو تاسیس
داعش که خود را حکومت اسلامی عراق و شام (به عربی: الدولة الاسلامیة فی العراق والشام) می نامد،در اوایل سال های جنگ عراق تاسیس شد. در سال 2004 متعهد به وفاداری و حمایت از القاعده و به عنوان القاعده عراق مشهور شد.
در 15 اکتبر 2006 این گروه به یک سازمان فراگیر برای گروه های شورشی عراق تحت عنوان حکومت اسلامی عراق تبدیل شد.
داعش یک گروه مسلح تروریستی است که اندیشه تکفیری را پیشه کرده است و هدف سازمان دهندگان آن نیز بازگرداندن چیزی است که آنان آن را خلافت اسلامی و اجرای شریعت می نامند و عراق و سوریه نیز جولانگاه عملیات داعش است.
*جنایات داعش
یکی از دلایل شهرت گروه تروریستی داعش، انجام عملیات های تروریستی غیر انسانی در سوریه بود. انتشار تصاویری از ابو عبدالرحمن العراقی به عنوان یکی از خشن ترین اعضای گروهک داعش در هنگام بریدن سر سربازان و مردم در روستاهای شهر حلب موجب انزجار عمومی از این گروه تروریستی شد.
آنان حتی به اعضای دیگر گروه های تروریستی که به لحاظ فکری به آنان نزدیک هستند، رحم نکرده و پس از ایجاد اختلاف میان « داعش »، « جبهه النصره» و «احرار الشام» تصاویری را از سرهای بریده اعضای گروه احرار الشام منتشر کردند.
دلیل دیگر انزجار عمومی و بخصوص مسلمانان از این گروه، هتک حرمت شخصیت های وارسته دنیای اسلام بود. تخریب مزار اویس القرنی، از یاران با وفا و گرانقدر امیر المومنین (ع) و عمار یاسر، از صحابه پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در شهر «رقه» در شمال سوریه از جمله این رفتارها بود.
*هزینه های داعش
بدون شک برای انجام هزینه های تروریستی از سوی هر گروهی هزینه ها و بودجه های کلانی وجود دارد و گروهک تروریستی داعش نیز از این قاعده مستثنا نیست. تحلیل های مختلفی درباره تامین مالی داعش برای انجام عملیات تروریستی در سوریه و عراق وجود دارد.
گفته می شود، برخی دولت کشورهای منطقه هزینه های این گروه را تامین می کنند و ارتباطاتی با سران و دستگاه های امنیتی این کشورها دارند و برنامه های تروریستی آنان از سوی این کشورها طراحی می شود.
داعش مانند دیگر گروه های تروریستی بخشی از منابع مالی خود را از مناطقی که تصرف می کنند، تامین می کنند.
**داعش در سوریه
براساس آنچه در روزنامه الاشرق الاوسط درباره داعش منتشر شده، این گروه تروریستی پس از حضور در سوریه و انجام عملیات تروریستی، شهر رقه را به عنوان پایتخت موقت خود قرار داده است.
رنگ رسمی این فرقه تروریستی مانند شبکه القاعده، سیاه است. رنگ ساختمان ها، خودروها و پرچم آنها نیز سیاه است. داعش مناطق تحت کنترل خود را مانند افغانستان به ولایت های متعدد تقسیم کرده است.
هر ولایت دارای یک ˈامیرˈ و دادگاه اسلامی و شورای خدمات اسلامی است. شورای خدمات اسلامی نقش و فعالیتی مثل شهرداری ها دارد.
این گروه حتا در سوریه اتومبیل هایی را با پلاک دولت اسلامی شماره گذاری کرده و بر اساس تصاویر منتشره، پلیس راهنمایی و رانندگی بنام داعش تشکیل شده است.
بخش رسانه ای داعش شامل دو موسسه رسانه ای فرقان و اندلس هم فعالیت های تبلیغی – رسانه ای را پیگیری می کند و تمامی تصاویر تکان دهنده از طریق این رسانه ها منتشر می شود.
الشرق الاوسط می نویسد، شاکله داعش را تندروهای عراق، تونس و لیبی تشکیل می دهند و هیچ یک از مخالفان سوریه ایی در این گروه حضور ندارند. به عبارتی داعش در اصل و اساس زایده عراق است.
روزنامه ایندپندنت انگلستان نیز درباره گروه داعش نوشته که این گروه جایگزین القاعده است و این گروه از زمان ریاست ابوبکر بغدادی بعد از آغاز بحران سوریه در سال 2011 میلادی، و همچنین ناآرامی های استان الانبار عراق، قدرت بیشتری گرفته است.
این در حالی است که گروه تروریستی القاعده نیز چند ماه پیش اعلام کرد که القاعده مسوول اقدامات و درگیرِ ی های داعش با گروه های مخالف سوری در سال جاری میلادی نیست.
*اقدامات داعش در عراق
داعش در نیمه دوم سال 2013 نزدیک به 1400 خانه را در عراق منفجر و ویران کرد. طی این حملات 1996 نفر کشته و 3021 نفر زخمی شدند.
در دی 1392(ژانویه 2014) پس از به آتش کشیدن چادر معترضین در استان های سنی نشین عراق توسط نیروهای امنیتی، و عقب نشینی ارتش از دو شهر رمادی و فلوجه، نیروهای حکومت اسلامی عراق و شام از این فرصت استفاده کرده و نیمی از شهر فلوجه و قسمتی از شهر رمادی را به تصرف خود درآورده و در این دو شهر به ایجاد ایستگاه های ایست و بازرسی مبادرت کردند.
عشایر عراق در نبود ارتش به مقابله با این گروه پرداختند. در نهایت داعش توانست کنترل کامل فلوجه را در دست بگیرد ولی طی نبرد سرکرده داعش در رمادی کشته و کنترل این دو شهر از دست آنان خارج شد.
هرچند داعش برای فلوجه یک والی تعیین کرداما پس از عقب نشینی از این دو شهر، در عملیات انتقام محمد در صحرای الانبار، نبرد میان عشایر منطقه، پلیس محلی، ارتش عراق، نیروهای داوطلب از دیگر مناطق عراق از یک طرف و نیروهای داعش از طرف دیگر در استان الانبار عراق درگرفت.
ارتش عراق در 14 دی ماه سال 92 اعلام کرد که پس از دو روز درگیری با اعضای این گروه در رشته کوه ˈ حمرینˈ توانست آنان را از این منطقه بیرون برآند. داعش نیز به طرف استان صلاح الدین عقب نشینی کرد.
عناصر گروهک تروریستی داعش، پنجشنبه شب 8 خردادماه 1393 ، 150 دانش آموز دختر و پسر دبیرستانی کُرد ساکن منطقه عین العرب که برای شرکت در امتحان نهایی، عازم حلب بودند، ربودند.
عناصر داعش، در همان روز، 193 تن از شهروندان کُرد را نیز که 17 تا 70 سال سن داشتند، در منطقه قباسین واقع در حومه شهر الباب در استان حلب ربودند و به جستجوی خانه به خانه این منطقه پرداختند.
امروز داعش در موصل عراق مستقر است و تلاش ها برای آزادی این شهر از دست این گروه تروریستی ادامه دارد.
** امادگی دولت عراق برای مقابله
همزمان با حمله تروریست های داعش به شهر موصل عراق و سقوط این شهر ، ارتش عراق برای مقابله با تروریست ها ، جنگنده های اف-16 خود را به پرواز در آورد.
به گزارش ایرنا ، رسانه های عربی اعلام کردند که شخصیت های عراقی نیز از شهروندان این کشور خواستند برای مقابله با داعش سلاح به دست گیرند .
ارتش عراق جنگنده های اف- 16 خود را برای حمله به داعش به پرواز در آورد و دیگر هواپیماهای جنگی این کشور نیز برخی مواضع داعش را در ˈ الطیاره ˈ واقه در جنوب موصل و ˈ الشرقاط ˈ در صلاح الدین را بمباران کردند .
کارشناسان سیاسی می گویند، این جنگ برای عراق اهمیت زیادی دارد و به همین دلیل از پیشرفته ترین امکانات خود برای مقابله با تروریست ها استفاده می کند تا کار تروریست ها را یکسره کند .
از سوی دیگر ائمه جمعه و علمای استان نینوا عراق از مردم خواستند برای مقابله با گروه تروریستی داعش اسلحه به دست گیرند و به جنگ آن ها بروند .
دولت عراق نیز به ریاست نوری المالکی نخست وزیر این کشور هسته بحران تشکیل داده و از شهروندان و عشایر این کشور خواست برای مقابله با داعش دست به اسلحه برند .
دولت عراق همچنین خواستار بازنگری در ساختار دستگاه های امنیتی عراق و مجازات مقصران حوادث اخیر در استان نینوا شد .
ˈ اسامه النجیفی ˈ رییس مجلس عراق نیز خواستار حمله گسترده نیروهای عراقی به داعش و اعزام نیروی بیشتر از بغداد به موصل برای تقویت نیزوهای موجود شد .
صدها هزار نفر از مردم استان نینوا از ترس داعش به سمت مرزهای کردستان عراق حرکت کرده و سعی می کنند وارد این منطقه شوند.
رسانه ها رفتار کردهای عراق با آوارگان استان نینوا را بسیار خوب ارزیابی کرده و تاکید کردند مردم این مناطق نیز به کمک آوارگان آمده اند .
** واکنش ها
وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران ، دبیر کل سازمان ملل، کشورهای غربی از جمله آمریکا ، انگلیس، اتحادیه عرب،در ساعت های اولیه تصرف شهر موصل به این اقدام داعش واکنش نشان داده و ان را محکوم کردند.
سخنگوی وزارت امور خارجه، حمله وحشیانه تروریست ها به شهر موصل مرکز استان نینوای عراق را به شدت محکوم کرد و گفت: گسترش حملات تروریستی به عراق نمونه ای بارز از خطر فرامرزی تروریسم است.
«مرضیه افخم» عصر سه شنبه ضمن ابراز نگرانی از روند حملات زنجیره ای تروریست ها به مناطق مختلف شهری و روستایی عراق، اظهار امیدواری کرد: اقدام مشترک ارتش، نیروهای امنیتی و مردم این کشور در مقابله با تروریست ها، امنیت و آرامش را به مناطق مورد هجوم بازگرداند.
وی، گسترش حملات تروریستی به عراق را نمونه ای بارز از خطر فرامرزی تروریسم دانست و افزود: با توجه به تهدید جهان شمول تروریسم، دولت ها و مجامع بین المللی ضروری است در شرایط خطیر کنونی در کنار دولت و ملت عراق قرار گیرند.
سخنگوی وزارت امور خارجه با اعلام حمایت جمهوری اسلامی ایران از دولت و ملت عراق در شرایط جاری، تقویت وحدت ملی عراق، تحکیم همدلی و همکاری همه طرف های سیاسی این کشور را در مقابله با تروریست ها بسیار مهم و موثر دانست.
برچسبها:
آیتالله احمد جنتی عصر دیروز در جمع ناظران شورای نگهبان این شهر، با بیان اینکه در زمان ما برخیها نمیفهمند آمریکا دشمن است، اظهار کرد: امام (ره) یک کلمه گفت که اگر اینها میفهمیدند کلمات نامرتبط نمیزدند.
برچسبها:
شنیده ام بیمار ها شفا داده اے
بیماری هاے لاعلاج
شنیده ام بیماران هر چہ نا امیدتر ، شما رئـ❤ـوف تر
چندے است دلم بدجور بیمار است،
بہ در هر کجا رفتم راهم نداده ، ردم کردند
چند سالے است دلم معتاد بہ گناه است …
شنیده ام بیماران دست بہ پنجره فـღـولـاد شما مےکشند و شفا مےگیرند
نہ پایم بہ حرم مےرسد
نہ دست کوتاهم بہ پنجره فـღـولـادتـان آقـا …
دلـ م سخت بیمار است …
شفا مےدهے ؟
برچسبها:
حسین رشیدیفر یکی از این شهدای نوجوان دوران 8سال دفاع مقدس است که در سن 16 سالگی به شهادت رسیده .
روحش شاد و یادش گرامی باد
شهید حسین رشیدیفر در 20 اسفند سال 1349 مطابق با اول محرم سال 1390 در استان تهران چشم به جهان گشود، در 18 ماهگی به همراه خانواده به یزد رفت.
او در مهر سال 55 وارد دبستان شد، هنوز 2 سال از دوران تحصیلش نمیگذشت که انقلاب شکوهمند اسلامی در سال 57 اوج گرفت. وی با اینکه 8 سال بیشتر نداشت در تمام تظاهرات، بچههای همسن و سال خود را بسیج کرد و در سراسر کوچه با هم شعارهایی علیه حکومت شاه سر میدادند.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، شهید حسین رشیدیفر با شنیدن اخباری از جنایت صدام و بعثیان، با اینکه 10 سال و چند ماه بیش نداشت، هوای جبهه را در سر میپروراند.
وی پس از پایان دوره تحصیلی مقطع ابتدایی، برای ادامه تحصیل در مهر سال 60 در مدرسه راهنمایی «مدرس» شروع به تحصیل کرد و در این زمان در کلاسهای آموزش نظامی نیز شرکت میکرد.
شهید رشیدیفر در سال دوم راهنمایی پس از گذراندن حدود 4 ماه از کلاسهای نظامی توانست در 20 دی سال 62 از مادرش رضایتنامه اعزام به جبهه را بگیرد.
تاریخ تولد شهید رشیدیفر در شناسنامه سال 49 قید شده بود که به سال 45 تبدیل کرد و با بسیج دانشآموزی راهی جبهههای حق علیه باطل شد.
وی پس از 2 ماه خدمت در جبهه به منزل بازگشت و تا پایان سال تحصیلی در استان یزد ماند. سال 63 در مدرسه رزمندگان برای کلاس سوم راهنمایی ثبتنام کرد اما دائماً میگفت «زکات جسم ما، حضور سالی 3 ماه در جبهه است.» تا اینکه دوباره عازم جبهه شد و در 15 مرداد سال 64 در عملیات قدس 5 در منطقه هورالعظیم به درجه شهادت نائل آمد.
شهید «حسین رشیدیفر» از 10 سالگی هوای جبهه را در سر میپروراند تا اینكه در 13سالگی، رضایتنامه اعزام به جبهه را گرفت.
برچسبها:
لإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ أن قالَ : يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَكَّرتَ عَلِمتَ أنَّ نَفسَكَ بِيَدِ غَيرِكَ ، وإنَّمَا النَّومُ بِمَنزِلَةِ المَوتِ ، وإنَّمَا اليَقَظَةُ بَعدَ النَّومِ بِمَنزِلَةِ البَعثِ بَعدَ المَوتِ .
امام باقر عليه السلام :در نصايح لقمان به پسرش است كه گفت : «اى پسرم! اگر درباره مرگْ ترديد دارى، خواب را از خود ، دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ و اگر درباره رستاخيزْ ترديد دارى، بيدار شدن از خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ ؛ زيرا اگر انديشه كنى ، مى دانى كه جان تو در دست ديگرى است و همانا خواب ، به منزله مرگ است و بيدارى پس از خواب ، به منزله بر انگيخته شدن پس از مرگ» .الإمام الباقر عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : طولُ الجُلوسِ عَلَى الخَلاءِ يورِثُ الباسورَ ، فَكَتَبَ هذا عَلى بابِ الحُشِّ .
امام باقر عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: «طولانى نشستن براى تخلّى ، موجب بواسير مى گردد» .
اين جمله بر درِ مستراح ، نوشته شد .
امام باقر علیه السلام فرمودند:
مَا حَسَنَةُ الدُّنیا إلّا صِلَةُ الإخوانِ وَالمَعارِفِ
خوبی دنیا جز در پیوند با برادران و آشنایان نیست
(بحار الأنوار، ج46، ص 291
الإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ عليه السلام ابنَهُ : ... كُن أمينا ؛ فَإِنَّ اللّه َ تَعالى لا يُحِبُّ الخائِنينَ .
امام باقر عليه السلام :در موعظه لقمان به پسرش، چنين بود: «امين باش؛ زيرا خداى متعال ، خيانتكاران را دوست ندارد» .
لإمام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ : ... جَدِّدِ التَّوبَةَ في قَلبِكَ ، وَاكمَش في فَراغِكَ قَبلَ أن يُقصَدَ قَصدُكَ ، ويُقضى قَضاؤُكَ ، ويُحالَ بَينَكَ وبَينَ ما تُريدُ .
امام باقر عليه السلام :در نصايح لقمان به پسرش اين بود كه: « . . . توبه را در دلت تازه كن ، و پيش از آن كه كارَت فرا رسد و قضايت قطعى شود و بين تو و آنچه مى خواهى ، فاصله بيفتد ، در ايّام فراغتت، [براى توبه] شتاب كن ».
سالشمار امامت امامان دوازدهگانه شیعه توضیحات دوره امامت علی بن ابیطالب از درگذشت پیامبر اسلام آغاز شدهاست. آغاز امامت هر امام مصادف با درگذشت امام پیشین است. دوره امامت حجت بن حسن از لحظه درگذشت امام پیشین خود آغاز شده است و چون به عقیده شیعیان دوازده امامی وی زنده است و از نظرها پنهان میباشد، لذا امامت حجت بن حسن تا زمان ظهور وی و پیرو آن تا روز قیامت ادامه دارد. (۱) علی بن ابیطالب ۶۳۲ تا ۶۶۱ (۲۹ سال) (۲) حسن مجتبی ۶۶۱ تا ۶۷۰ (۹ سال) (۳) حسین بن علی ۶۷۰ تا ۶۸۰ (۱۰ سال) (۴) سجاد ۶۸۰ تا ۷۱۲ (۳۲ سال) (۵) محمد باقر ۷۱۲ تا ۷۳۲ (۲۰ سال) (۶)جعفر صادق ۷۳۲ تا ۷۶۵ (۳۳ سال) (۷) موسی کاظم ۷۶۵ تا ۷۹۹ (۳۴ سال) (۸) علی بن موسی الرضا ۷۹۹ تا ۸۱۷ (۱۸ سال) (۹) محمد التقی ۸۱۷ تا ۸۳۵ (۱۸ سال) (۱۰) علی النقی ۸۳۵ تا ۸۶۸ (۳۳ سال) (۱۱) حسن عسکری ۸۶۷ تا ۸۷۴ (۷ سال) (۱۲) حجت بن حسن (مهدی) از ۸۷۴ تا زمان حال (تاکنون ۱۱۴۰ سال)
یاران حضرت
ه دلیلی سستی حکومت امویان باقر و فرزندش صادق توانستند حوزههای بزرگ درسی ایجاد کنند. بخش بزرگی از احادیث شیعیان از این دو شخص است و مثل قال باقر و قال صادق که میان شیعیان رواج دارد نیز به این نکته اشاره دارد. بعضی از بزرگان اهل سنت و بعضی از مردم ایران نیز جزء شاگردان محمد باقر بودهاند که نام برخی به شرح زیر است: ابوعبداللّه جابربن یزید بن حارث جعفی محمد ابن مسلم ثقفی کوفی عبدالملک بن اَعیَن سلیمان بن خالد برید بن معاویه عجلی ابوخالد کابلی فُضَیل بن یَسار ابوالصّبّاح کِنانی حمّاد بن ابی سلیمان (ایرانی) داوود بن ابی هند سرخسی(ایرانی) محمّد بن اسحاق (ایرانی) میمون قدّاح مکّی معروف بن خرّبُوذ عبدالله بن عطاء مکّی
فرزندان
برای محمد باقر هفت فرزند یاد کردهاند، پنج پسر و دو دختر: جعفر صادق. (امام ششم شیعیان) عبد الله بن محمد. او هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر با جعفر صادق متحد است. وی صاحب فضل و صلاح بوده که فردی از بنی امیه به او سم خورانید و او را کشت.[۱] ابراهیم بن محمد، از ام حکیم. عبید الله بن محمد، از ام حکیم. علی بن محمد، ام ولد. زینب بنت محمد، از ام ولد.[۲] ام سلمه، از ام ولد. برخی، تنها شش فرزند برای محمد باقر نام بردهاند و بر این باورند که وی فرزندی به نام عبید الله نداشتهاست.[۳] گروهی دیگر گفتهاند که دو دختر نداشتهاست، بلکه زینب و ام سلمه در حقیقت دو نام برای یک دختر است.[۴]
امام محمدباقر Baghi tomb.jpg نقش پنجمین امام شیعیان نام امام محمدباقر کنیه ابوجعفر لقب(ها) باقرالعلوم شاکر صابر هادی زادگاه مدینه مدفن قبرستان بقیع، مدینه پدر علی بن الحسین مادر فاطمه بنت حسن بن علی همسر(ان) ام فروه، ام حکیم دختر اسید بن مغیره ثقفی فرزند(ان) جعفر صادق، ابراهیم، علی، عبدالله، زینب، ام سلمه طول عمر ۵۷سال (سال ۵۷ تا۱۱۴ پس از هجرت) پیش از امامت ۳۸ سال دوران امامت ۱۹ سال (سال ۹۵ تا ۱۱۴ پس از هجرت)
برچسبها:
اگر لطمه زدن خوب است ، ای کاش برخی اقایان شرف می داشتند و برای دفاع از ناموس سید الشهدا حضرت زینب (س) یقه چاک می دادند. اگر لعن خوب است ، ای کاش برخی اقایان شرف به خرج داده و سران فتنه ۸۸ که طرفداران آنها در عاشورا ۸۸ به خیابان آمدند را لعن می کردند… به گزارش گروه اجتماعی “ره به ری” : در این گزارش قصد داریم به بدعتی که برخی تلاش دارند تا ان را در هیئات سینه زنی پایه گذاری کنند و ریشه ها و سر منشاء ان و همچنین سخنان ارزشی استاد رحیم پور ازغدی اشاره ای داشته باشیم. استاد رحیم پور ازغدی در سخنان اخیر از یک تشیع جدید با نام تشیع لندنی یاد کرده است که واکنش های جالبی را به همراه داشته است. این محقق ارزشی کشورمان در بخشی از سخنان خود ضمن انتقاد به آنان که در هیئات مذهبی خود می گویند: “مستم و مستم”، “مشتم و مشتم” و ” رقاصم و رقاصم رقاصه عباسم” گفت : خدا لعنت کند کسانی راکه در عزاداری امام حسین(ع) لخت میشوند و می گویند “مستم و مستم”، “مشتم و مشتم” و ” رقاصم و رقاصم رقاصه عباسم”؛ البته باید گفت ۹۰ درصد هیأت ها برای خدا و عشق امام حسین(ع) خدمت میکنند و اگر مداح ها نبودند قضیه کربلا فراموش میشد. وی همچنین در کنایه ای به این هیئات گفت : آنهایی به حضرت امام حسین(ع) و “حضرت محسن(ع)” ارادت داشتند که زیر آتش و بمبهای شیمیایی “حسین حسین” گفتند و شهید شدند نه یک مشت شیعه انگلیسی مفت خور که برخی از انها جلسهای ۳۰ میلیون تومان میگیرند؛ این افراد تا وقتی دنیایشان تامین باشد “حسین حسین” شان برقرار است. اخیرا به اتفاقاتی عجیب در برخی هیئات مذهبی بر خورده ایم که اشاره به آن خالی از لطف نیست . البته تمام این هیئت ها که کارهای عجیب و غریب در انها صورت می گیرد یک وجه اشتراک دارند و آن این است که مداحان و افراد سرشناس این هیئات در مجالس سید صادق شیرازی حضور داشته و در بعضی موارد حتی از مریدان وی می باشند. از آن مداح مشهدی گرفته که تحت تاثیر بیت شیرازی در مشهد مراسم ایجاد می کند ، تا آن مداحی که آهنگ های آن ور آبی را به مداحی تبدیل کرده است. در بعضی از این هیئت ها به جرات می توان گفت خواسته یا نا خواسته تلاش می شود تا شیعان را احمق جلوه داده و وهابیت را در تمسخر تشیع و تخریب وجهه شیعه یاری کنند. از تاکید بر لعن و ایجاد تفرقه تا ترویج لطمه زنی و حتی رقصیدن در هیئت و … حالا بماند که چه طور شده است که در این روزها که شیعیان و اهل سنت عراق و ایران و سوریه و لبنان و .. نیاز به اتحاد برای ریشه کن کردن دشمنان دارند ، این هیئت ها بر لعن تاکید می کنند؟ بماند که چگونه است که در روزهایی که دشمنان اسلام تلاش می کنند تا با به تمسخر گرفتن شیعیان ، اهل سنت را جذب کرده و توجیهی برای دشمنی با شیعه مطرح کنند ، چنین مطالبی مطرح می شود؟ بماند که چرا این مطالب فقط از بیت صادق شیرازی و مداحان و روحانیون طرفدار وی شنیده می شود ؟ بماند که چرا تمام مداحانی که چنین می گویند زیر عکس وی مداحی کرده و یا عاشق وی هستند و .. اگر لطمه زدن خوب است ، ای کاش برخی اقایان شریف می داشتند و برای دفاع از ناموس سید الشهدا حضرت زینب (س) یقه چاک می دادند. اگر لعن خوب است ، ای کاش برخی اقایان شرف به خرج داده و سران فتنه ۸۸ که طرفداران آنها در عاشورا ۸۸ به خیابان آمدند را لعن می کردند.. اخیرا یکی از دوستان به شوخی می گفت : فلانی باید حق داد به سینه زنان برخی از هیئات سینه زنی ف، ان قدر مداح تند تند می خواند که سینه زنان بعد از ۵ الی ۶ دقیقه فقط دست ها را به بالا و پایین اورده و بازی می کنند. اخیرا بدعتی احمقانه و شرم آور در برخی هیئت های مذهبی در حال رخ دادن است و برخی از مداحان از رقصیدن برای اهل بیت می گویند . “در خانه بعضی افراد باید بفهمند که سخنانشان تا چه حد آبروی شیعیان ، از ایران تا نیجریه و لبنان و .. را به بازی می گیرد. خطاب به بعضی افراد باید گفت : برادر عزیزم ، خدا قوت ، “به به کُم الله “ کنید<<
متن کامل سخنان استاد رحیم پور ازغدی به شرح زیر است. (پیشنهاد می شود این متن جذاب را حتما بخوانسید) حسن رحیم پو ازغدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در سخنان پیش از خطبه های نماز جمعه تهران با اشاره به بحث بازار و اقتصاد اسلامی و همچنین تاکید امام حسین(ع) در روز عاشورا به یاران خود مبنی بر پاکی اقتصادی اظهار داشت: امام حسین(ع) در روز عاشورا گفت هرکسی بدهی دارد و حق مالی کسی به گردن اوست و به حقوق اقتصادی فردی تجاوز کرده است نمیخواهم خونش با خون ما مخلوط شود. وی افزود: ابا عبدالله(ع) برخی را در روز عاشورا بیرون کرد و گفت؛”نمیخواهم شما شهید شوید و فرمودند اگر از کسی قرض کردی و قرضش را ندادی برای من شهید نشود“. این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه ما دو نوع عزارداری و محرم داریم گفت: اولین روضه رسمی برای امام حسین(ع) را یزید خواند و اولین روضه حقیقی را زینب(س) خواند؛ امروز در جامعه شیعه هم دو تیپ عزاداری و مداح داریم؛ ما هم روضه زینبی داریم و هم روضه یزیدی. وی با اشاره به قضیه تاریخ کربلا تاکید کرد: کسانی که امام حسین(ع) را دعوت کردند و حدود ۱۲۰ هزار نفر بودند گفتند ما محب حسین(ع) هستیم ولی همین قالتاق ها در کربلا با امام حسین(ع) چه کردند؟ امروز هم از همین قالتاق ها داریم. رحیم پور ازغدی با اشاره به اینکه با دو نوع اسلام و تشیع از نگاه امام و رهبری داریم گفت: ما کسانی داریم که به تعبیر امام(ره) اسلام آمریکایی و به تعبیر رهبر معظم انقلاب تشیع انگلیسی دارند. وی با بیان اینکه باید مراقب تشیع انگلیسی که هدفش احمق نشان دادن شیعه است باشیم افزود: خدا لعنت کسانی که در عزاداری امام حسین(ع) لخت میشوند و می گویند “مستم و مستم”، “مشتم و مشتم” و ” رقاصم و رقاصم رقاصه عباسم”؛ البته باید گفت ۹۰ درصد هیأت ها برای خدا و عشق امام حسین(ع) خدمت میکنند و اگر مداح ها نبودند قضیه کربلا فراموش میشد . این استاد حوزه و دانشگاه تاکید کرد: آنهایی به حضرت امام حسین(ع) و “حضرت محسن(ع)” ارادت داشتند که زیر آتش و بمبهای شیمیایی “حسین حسین” گفتند و شهید شدند نه یک مشت شیعه انگلیسی مفت خور که برخی از انها جلسهای ۳۰ میلیون تومان میگیرند؛ این افراد تا وقتی دنیایشان تامین باشد “حسین حسین” شان برقرار است. رحیم پور ازغدی با بیان اینکه من افتخار دارم وهابیها من را تهدید به مرگ کردند و ریگی در اعترافاتش اسم من را برده بود گفت: من دوست دارم تیمی از وهابیها و شیعیان انگلیسی من را تهدید کنند چراکه من دوست دارم با آنها درگیر شوم. وی در واکنش به بازتاب هایی که اخیرا برخی شبکه های شیعی لندن نشین به اظهاراتش در خصوص برگزاری دهه محسنیه دادند گفت: من این سخنان را از سخنان برخی مراجع برداشت کردم؛ چند وقت پیش دو تن از مراجع گفتند آنچه سفارش شده دهه محرم است و اگر بخواهید دهه های دیگری درست بکنید عزاداری سید الشهدا تحت الشعاع قرار میگیرد؛ برخی هم آمدند گفتند “ما دهه چهارم فاطمیه را هم در اسناد پیدا کردیم و بعد دهه محسنیه و انشالله میخواهیم “شهر”(یک ماه) عزاداری محسنیه برگزار کنیم”؛ خب این کارها باعث میشود مردم از عزاداری ها بیزار شوند؛ برخی گفتند علمایی که میگویند دهه های محسنیه و غیره را برگزار نکنید بی ولایت هستند. وی همچنین در ادامه با تکذیب برخی اخبار در مورد اظهارات خود گفت: من کی گفتم عزاداری برای حضرت محسن(ع) بدعت است چرا دروغ میگویید؟ من گفتم برخی قالتاق هستند که اسمشان شیعه است؛ این افراد کسانی هستند که در بازار ربا میخورند؛ ولی من کی گفتم شیعیان قالتاق هستند؟ چرا برخی نامردان دروغ میگویند؟ رحیم پور ازغدی با بیان اینکه شیعیان لندنی به اندازه وهابی ها خطرناک هستند و در قم و اصفهان و نجف مدرسه علمیه دارند گفت: امروز تمام مداحان باید بروند منشور رهبر معظم انقلاب در مورد مداحی را بخواهند، البته اگر برخی نگویند رهبری هم ضد ولایت است، یک کلام ایشان گفتند در هیأت ها لخت نشوید، ولی ببینید برخی چه بلوایی درست کردند؛ تشیع این افراد اطاعت از امام حسین(ع) نیست وی افزود: رهبری در این زمینه دستور و حکم حکومتی هم ندادند و تنها به عنوان یک عالِم توصیه کردند، ایشان گفتند وقتی میروید پشت بلندگو صد بار میگویید “حسین وای حسین وای” خب چیزی نمیفهمی و یاد نمیگیری بلکه بجای آن حدیث بگویید. این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه کسانی که ترانههای لهوی را با اشعار هیئات مخلوط میکنند خائنین به امام حسین(ع) هستند گفت: برخی قلاده میبندند و صدای سگ و توله سگ در میآورند؛ امسال در مشهد چنین اتفاقی افتاد. رحیم پور ازغدی گفت: برخی در هیئات عین مستها لخت میشوند و تلو تلو میخورند و یک کسی بالای منبر میگوید “ما اگر از سر بریده میترسیدیم در محفل عشاق نمیرقصیدیم“. وی افزود: امروز این دست عزاداری ها را در شبکه های وهابی پخش میکنند و میگویند خب حال حسین عاقلتر بود یا یزید؟؛ امروز باید منشور رهبری برای مداحی را توزیع کنند و هرکسی اشکال دارد باید اشکال کند. این استاد حوزه و دانشگاه به واکنش برخی از شیعه نمایان به سخنان امام و رهبری اشاره کرد و اظهار داشت: برخی میگویند آقای خمینی باید آن دنیا جواب بدهد چون گفته است با قاتلان حسین وحدت کنید؛ آیا سنی های کشور ما از قاتلان امام حسین هستند؟ رحیم پور از غدی با بیان اینکه برخی روحانیون در حوزههای علمیه تهمت بی دینی به امام خمینی(ره) زدند چراکه معتقد بودند شیعه و فقه شیعی را باید از سیاست و مبارزات سیاسی جدا کنید گفت: امروز شیعه انگلیسی در مشهد و قم و اصفهان و نجف مدرسه علمیه دارد و دارد لشگر طلابی را راه میاندازد تا تفکر امام و انقلاب و رهبری را تا دهههای دیگر از بین ببرد. وی در ادامه به بیان بخش هایی از نوشته های امام خمینی پرداخت که آمده است: استعمار در فرهنگ حوزه های ما نفوذ کرده است. وقتی حربه تهدید کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت شد. اولین القائشان جدایی دین از سیاست است. می گویند حسین و مهدی و علی و عاشورا … را سیاسی نکنید . می خواهیم با اینها حال کنیم. در پاسخ باید به اینها گفت:اگر سیاست نبود، عاشورا نبود. عاشورا سیاسی بود. سید الشهدا(ع) گفت: ما با حاکمی مثل یزید بیعت نمی کنیم. حضرت حجت سیاسی است. شعار حضرت، حجت سیاسی است. شعار حضرت حجت، عدالت جهانی است که موضوعی سیاسی است. امام می گوید: گفتند دین از سیاست جداست. تا جائی که این دخالت دون شان فقیه شد . روحانیون مجاهد از این نفوذی های حوزه بیشتر زخم برداشتند. اینها به ما تهمت بی دینی زدند. در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است! عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است. فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت . و این از مسائل رایج حوزه ها بود که هرکس کج راه می رفت متدین تر بود .. به ما نسبت تارک الصلوه و کمنیست می دادند و ما در تنهایی خون می گریستیم . وی همچنین به تهدید ترور وهابیها علیه خود اشاره کرد و اظهار داشت: این تیمهای تروری که آمد تا این دانشمندان هستهای را بزنند یک فرد غیر هسته ای هم هدف داشتند که من بودم که متاسفانه خنثی شد؛ دوستان وزارت اطلاعات هم به من گفتند سه تیم از اسرائیل آمده بود به ایران برای ترور که یکی از اهداف آنها تو بودی
برچسبها:
پيام نماينده مقام معظم رهبري در اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانش آموزان به مناسبت آغاز جنبش جهاني دانش آموزي
جنبش دانش آموزي جهان اسلام حركتي نوين در بيداري اسلامي است
بهار امسال و هنگامه رويش غنچه ها و طراوت زمين و زمان، رنگ و بويي ديگر دارد، گل هاي بوستان اسلام و قرآن به جرم اسلام خواهي پرپر مي شوند. اينك با اوج گيري و فراگيري نهضت جهاني اسلام پنجه خونين صهيونيزم جهاني از پس پرده هاي ريا و تزوير سرسپردگان و مزدوران آنان آشكار مي شود. كودكان و نوجوانان و جوانان، زنان و مردان عرب و مسلمان به كمك سازمانهاي مردم فريب بين المللي مسلخ توطئه هاي استكبار جهاني مي روند. اينك هيچ انسان ازاده اي نيست كه بر قاب رسانه هاي ديداري تصاوير دردناك ظلم و ستم بي شمار سردمداران حكومت هاي فرسوده ي منطقه را نبيند و خون نگريد. حوادثي است كه دلها را به درد آورده و آه از نهاد انسانيت بر مي آورد . از ديگر سو قيام مردم مسلمان و آزاديخواه عرب و مسلمان، كه با حضور پرشور نوجوانان و جوانان طراوت و رنگ و بوي بهاري گرفته است، شمارش معكوس و سريع افول قدرت شيطان بزرگ و مزدورانش را نويد مي دهد. به اذعان و اعتراف رسانه هاي دشمن، بخش بزرگي از حركت بيداري اسلامي در كشورهايي چون مصر و تونس و بحرين و اردن و يمن و ليبي، مديون حضور آگاهانه نوجوانان و دانشآموزان غيور اين سرزمين هاست. اين همان اتفاق مباركي است كه نوجوانان و دانشآموزان ايراني در انقلاب اسلامي و دفاع مقدس به عيان تجربه كرده اند. اينك كه شكوفه هاي مقاومت سي و سه ساله ملت مسلمان ايران به بار نشسته است و نهال مقاومت پس از لبنان عزيز و فلسطين قهرمان در كشورهاي ديگر اسلامي رو به رشد نهاده است، شايسته است دانشآموزان عزيز ايران اسلامي به ويژه اعضاي گرامي تشكل هاي دانشآموزي در سراسر كشور، حركتي نوين را در همبستگي دانشآموزانجهان اسلام و در مبارزه با استكبار جهاني آغاز نمايند و با ارتباط مستمر و هدفمند و تبادل تجربيات و افكار اسلامي و انقلابي"جنبش دانشآموزان جهان اسلام"را به عرصه ظهور برسانند. از همه اعضاي عزيز تشكل ديرپا و انقلابي انجمن هاي اسلامي دانشآموزان مي خواهم تا با حركت خودجوش و انقلابي خود در سراسر كشور، پرچمدار اين همبستگي اسلامي و ايماني شوند و همدردي و همراهي خود را با دوستان و برادران عزيزشان در كشورهاي اسلامي به ويژه ملت مسلمان بحرين اعلام نمايند.
حركت منسجم و خود انگيخته دانشآموزان عزيزمان مبتني بر آرمانهاي امام عزيز و شهيدان گرانقدر و منويات رهبر حكيم انقلاب با بهره گيري از ابزارهاي مختلف ادبي، هنري، رسانه اي و اجتماعي و فرهنگي مي تواند الگوي عيني و عملي براي دانشآموزان رهايي يافته مصر و تونس بوده و الهام بخش نوجوانان بحرين و يمن و ليبي و غزه باشد.
از همه رسانه هاي ديداري و شنيداري به ويژه صدا و سيماي جمهوري اسلامي و مطبوعات و رسانه هاي مجازي تقاضا دارم با انعكاس مناسب حركت هاي دانشآموزي جلوه ي زيباتر و تأثيرگذارتري به اين جريان ناب و زلال بخشند.
با آرزوي پيروزي كامل اسلام بر كفر و استكبار
برچسبها:
شهیدَل تا وَ دَسمان بای علی تَنیا نِه می لِی مِن
وَ آیه آیه ی قرآن همیشه ها یمَه فرمانِی
برچسبها:
برچسبها:
شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر میسرود داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد تحصیلات دانشگاهیاش را نیز در رشتهای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهای انقلاب به فیلمسازی پرداخت:
"حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکدهی هنرهای زیبا هستم اما کاری را که اکنون انجام میدهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست حقیر هرچه آموختهام از خارج دانشگاه است بنده با یقین کامل میگویم که تخصص حقیقی در سایهی تعهد اسلامی به دست میآید و لاغیر قبل از انقلاب بنده فیلم نمیساختهام اگرچه با سینما آشنایی داشتهام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشتههای خویش را - اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعار و... - در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسم و دیگر از "خودم" سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که "خودم" را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار ماندهام. البته آن چه که انسان مینویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست همهی هنرها این چنین هستند کسی هم که فیلم میسازد اثر تراوشات درونی خود اوست اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آنگاه این خداست که در آثار او جلوهگر میشود حقیر این چنین ادعایی ندارم ولی سعیم بر این بوده است."
شهید آوینی فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه دربارهی غائلهی گنبد (مجموعهی شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعهی مستند خان گزیدهها) آغاز کرد
"با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم بعدها ضرورتهای موجود رفتهرفته ما را به فیلمسازی کشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همهی وقایعی که برای انقلاب اسلام و نظام پیش میآید عکسالعمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی که بعدها مجموعهی حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم آن گزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله ی خسرو و ناصر قشقایی پیش آمد و مابه فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم... وقتی فیروزآباد در محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را به فیروزآباد رساندیم. در واقع اولین صحنههای جنگ را ما در آنجا، در جنگ با خوانین گرفتیم.
گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت دو تن از اعضای گروه در همان روزهای او جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانهاش خورده بود، از حلقهی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت و در روزهای محاصرهی خرمشهر برای تهیهی فیلم وارد این شهر شد:
"وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونینشهر نشده بود شهر هنوز سرپا بود، اگرچه احساس نمیشد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد ما به تهران بازگشتیم و شبانهروز پای میز موویلا کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگی دربارهی خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون."
مجموعهی یازده قسمتی "حقیقت" کار بعدی گروه محسوب میشد که یکی از هدفهای آن ترسیم علل سقوط خرمشهر بود.
"یک هفتهای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جستوجوی "حقیقت" ماجرا به آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود تولید مجموعهی حقیقت این گونه آغاز شد."
کار گروه جهاد در جبههها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجر هشت، شکل کاملاً منسجم و به هم پیوستهای پیدا کرد آغاز تهیهی مجموعهی زیبا و ماندگار روایت فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد به همان ایام باز میگردد. شهید آوینی دربارهی انگیزهی گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه است چنین میگوید:
"انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آنها را به جبهههای دفاع مقدس میکشاند وظایف و تعهدات اداری.
اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و آخرینشان مهدی فلاحتپور است که همین امسال "1371" در لبنان شهید شد... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشدهایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. میدانید! زندهترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه میگذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان میدهد.”
اواخر سال 1370 "موسسهی فرهنگی روایت فتح" به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی دربارهی دفاع مقدس بپردازد و تهیهی مجموعهی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلمبرداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال کار تهیهی شش برنامه از مجموعهی ده قسمتی "شهری در آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیهی مجموعههای دیگری را دربارهی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعهی محاصره، سقوط و باز پسگیری خرمشهر میپرداخت در ماههای آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامهی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعه بیسم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.
شهید آوینی فعالیتهای مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت در جبههها و تهیهی فیلمهای مستند دربارهی جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامهی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در بر میگرفت او طی یک مجموعه مقاله دربارهی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" آرا و اندیشههای رایج در مود دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحی و نهجالبلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد. مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا علیهمالسلم و جایگاه آن با جنگهای صدر اسلام و قیام عاشوا و وجوه تمایز آن از جنگهایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شدهاند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزمآوران و بسیجیان، در زمرهی مطالبی بود که در "اعتصام" منتشر شد. در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر میکرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی چون "اشک، چشمهی تکامل". "تحقیقی در معنی صلوات" و "حج، تمثیل سلوک جمعی بشر" به چاپ میسپرد. در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی "تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب" برای ماهنامهی "جهاد"، ارگان جهاد سازندگی، نوشت "بهشت زمینی"، "میمون برهنه!"، "تمدن اسراف و تبذیر"، "دیکتاتوری اقتصاد"، "از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی"، "نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی"، "ترقی یا تکامل؟" و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با عنوان "توسه و مبانی تمدن غرب" به چاپ رسید این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال 1365 ادامه یافت. مقارن با همین سالها شهید آوینی علاوه برکارگردانی و مونتاژ مجموعهی "روایت فتح" نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعدها قالب کتابی گرفت با عنوان "گنجینهی آسمانی". او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب "فتح خون" (روایت محرم" را آغاز کرد و نه فصل از فصول دهگانهی آن را نوشت. اما در حالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنیهاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.
او در سال 1367 یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چون مفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه همخوانی نداشت، از ادامهی تدریس صرفنظر کرد. مجموعهی مباحثی که برای تدریس فراهم شده بود، با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در مقالهای بلند به نام "تاملاتی در ماهیت سینما" که در فصلنامهی "فارابی" به چاپ رسید و بعد در مقالاتی با عناوین "جذابی در سینما"، "آینهی جادو"، "قاب تصویر و زبان سینما"و... که از فروردین سال 1368 در ماهنامهی هنری "سوره" منتشر شد، تفصیل پیدا کرد. مجموعهی این مقالات در کتاب "آینهی جادو" که جلد اول از مجموعهی مقالات و نقدهای سینمایی اوست. جمعآوری و به چاپ سپرده شد.
سالهای 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است. آثار او در طی این دوره نیز موضوعات بسیار متنوعی را شامل میشود. هرچند آشنایی با سینما در طول مدتی بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینهی کارگردانی مستند و به خصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هرچیز به سینما بپردازد. ولی این مسئله موجب بیاعتنایی او نسبت به سایر هنرها نشد. او در کنار تالیف مقالات تئوریک درباره ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و... تالیف کرد که در ماهنامهی "سوره" به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانی سیاسی. اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحد جهانی و تهاجم فرهنگی غرب، غربزدگی و روشنفکری، تجدد و تحجر و موضوعات دیگر تفکر و تحقیق کرد و مقالاتی منتشر نمود.
مجموعهی آثار شهید آوینی در این دوره هم از حیث کمیت، هم از جهت تنوع موضوعات و هم از نظر عمق معنا و اصالت تفکر و شیوایی بیان اعجابآور است. در حالی که سرچشمهی اصلی تفکر او به قرآن، نهجالبلاغه، کلمات معصومین علیهمالسلام و آثار و گفتار حضرت امام(ره) باز میگشت. با تفکر فلسفی غرب و آرا، و نظریات متفکران غربی نیز آشنایی داشت و با یقینی برآمده از نور حکمت، آنها را نقد و بررسی میکرد. او شناخت مبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگی میدانست چرا که این شناخت زمینهی خروج از عالم غربی و غرب زدهی کنونی را فراهم میکند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفکر الهی مدد میرساند. او بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی(ره) بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است که آن را "عصر توبهی بشریت" مینامید. عصری که به انقلاب جهانی امام عصر(عج) و ظهور "دولت پایدار حق" منتهی خواهد شد.
برچسبها:
بِسْمِالله الرََّّحْمنِ الرََّّحيمِ
منالمؤمنينرجالصدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضينحبه و منهم من ينتظر و مابدلواتبديلا.
«قرآن كريم- الاحزاب آيه23»
سخن گفتن از شهيدي با ابعاد گوناگون، از اسوهاي كه جمع اضداد بود، از آهن و اشك، از شير بيشة نبرد و عارف شبهاي قيرگون، از پدر يتيمان و دشمن سرسخت كافران بسيار سخت بلكه محال است.
سخن گفتن از شهيد دكتر مصطفي چمران، اين مرد عمل و نه مرد سخن، اين نمونه كامل هجرت، جهاد و شهادت، اين شاگرد مكتب علي(ع)، اين مالكاشتر جنوب لبنان و حمزة كربلاي خوزستان سخت و دشوار است. چرا كه حتي نميتوان يكي از ابعاد وجودي او را آنگونه كه هست، توصيف كرد و نبايست انتظار داشت كه بتوانيم تصوير كاملي در اين مختصر از او ترسيم نمايئم، كه مردان و رهروان راه علي(ع) و حسين(ع) را با اين كلمات مادي و معيارهاي خاكي نميشود توصيف نمود و سنجيد.
اين مروري است گذرا و سريع، بر حيات كوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ايثار، عشق و فداكاري شهيد دكتر مصطفي چمران.
دكتر مصطفي چمران در سال 1311 در تهران، خيابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد.
وي تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشتة الكترومكانيك فارغالتحصيل شد و يكسال به تدريس در دانشكدة فني پرداخت.
وي در همة دوران تحصيل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به امريكا اعزام شد و پس از تحقيقاتعلمي در جمع معروفترين دانشمندان جهان در دانشگاه كاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه امريكا –بركلي- با ممتازترين درجة علمي موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما گرديد.
از 15سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيتالله طالقاني، در مسجد هدايت، و درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضي مطهري و بعضي از اساتيد ديگر شركت ميكرد و از اولين اعضاء انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سياسي دوران دكتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملي شدن صنعتنفت شركت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداري از نهضتملي ايران در كشمكشهاي مرگ و حيات اين دوره بود. بعد از كودتاي ننگين 28 مرداد و سقوط حكومت دكتر مصدق، به نهضت مقاومت ملي ايران پيوست و سختترين مبارزهها و مسئوليتهاي او عليه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ايران، بدون خستگي و با همه قدرت خود، عليه نظام طاغوتي شاه جنگيد و خطرناكترين مأموريتها را در سختترين شرايط با پيروزي به انجام رسانيد.
در امريكا، با همكاري بعضي از دوستانش، براي اولينبار انجمن اسلامي دانشجويان امريكا را پايهريزي كرد و از مؤسسين انجمن دانشجويان ايراني در كاليفرنيا و از فعالين انجمن دانشجويان ايراني در امريكا به شمار ميرفت كه به دليل اين فعاليتها، بورس تحصيلي شاگرد ممتازي وي از سوي رژيم شاه قطع ميشود. پس از قيام خونين 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهري مبارزات مردم مسلمان به رهبري امامخميني(ره) دست به اقدامي جسورانه و سرنوشتساز ميزند و همه پلها را پشتسر خود خراب ميكند و به همراه بعضي از دوستان مؤمن و همفكر، رهسپار مصر ميشود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترين دورههاي چريكي و جنگهاي پارتيزاني را ميآموزد و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته ميشود و فوراً مسئوليت تعليم چريكي مبارزان ايراني به عهدة او گذارده ميشود.
به علت برخورداري از بينش عميق مذهبي، از مليگرايي وراي اسلام گريزان بود و وقتي در مصر مشاهده كرد كه جريان ناسيوناليسم عربي باعث تفرقة مسلمين ميشود، به جمال عبدالناصر اعتراض كرد و ناصر ضمن پذيرش اين اعتراض گفت كه جريان ناسيوناليسم عربي آنقدر قوي است كه نميتوان به راحتي با آن مقابله كرد و با تأسف تأكيد ميكند كه مات هنوز نميدانيم كه بيشتر اين تحريكات از ناحية دشمن و براي ايجاد تفرقه در بين مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و يارانش اجازه ميدهد كه در مصر نظرات خود را بيان كنند.
بعد از وفات عبدالناصر، ايجاد پايگاه چريكي مستقل، براي تعليم مبارزان ايراني، ضرورت پيدا ميكند و لذا دكتر چمران رهسپار لبنان ميشود تا چنين پايگاهي را تأسيس كند.
او به كمك امام موسيصدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مباني اسلامي پيريزي نموده كه در ميان توطئهها و دشمنيهاي چپ و راست، با تكيه بر ايمان به خدا و با اسلحة شهادت، خط راستين اسلام انقلابي را پياده ميكند و عليگونه در معركههاي مرگ و حيات به آغوش گرداب خطر فرو ميرود و در طوفانهاي سهمناك سرنوشت، حسينوار به استقبال شهادت ميتازد و پرچم خونين تشيع را در برابر جبارترين ستمگران روزگار، صهيونيزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرايان «فالانژ»، به اهتزاز درميآورد و از قلب بيروت سوخته و خراب تا قلههاي بلند كوههاي جبلعامل و در مرزهاي فلسطين اشغال شده از خود قهرمانيها به يادگار گذاشته؛ در قلب محرومين و مستضعفين شيعه جاي گرفته و شرح اين مبارزات افتخارآميز با قلمي سرخ و به شهادت خون پاك شهداي لبنان، بر كف خيابانهاي داغ و بر دامنة كوههاي مرزي اسرائيل براي ابد ثبت گرديده است.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران:
دكتر چمران با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز ميگردد. همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب ميگذارد؛ خاموش و آرام ولي فعالانه و قاطعانه به سازندگي ميپردازد و همة تلاش خود را صرف تربيت اولين گروههاي پاسداران انقلاب در سعدآباد ميكند. سپس در شغل معاونت نخستوزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر مياندازد تا سريعتر و قاطعانهتر مسئله كردستان را فيصله دهد تا اينكه بالاخره در قضية فراموش ناشدني «پاوه» قدرت ايمان و ارادة آهينن و شجاعت و فداكاري او بر همگان ثابت ميگردد.
در آن شب مخوف پاوه، همة اميدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دلشكسته در ميان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اكثريت پاسداران قتلعام شده بودند و همة شهر و تمام پستي و بلنديها به دست دشمن افتاده بود و موج نيروهاي خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزديكتر ميشد. باران گلوله ميباريد و ميرفت تا آخرين نقطه مقاومت نيز در خون پاسداران غرق گردد. ولي دكتر چمران با شهامت و شجاعت و ايثارگري فراوان توانست اين شب هولناك را با پيروزي به صبح اميد متصل كند و جان پاسداران باقيمانده را نجات دهد و شهر مصيبتزده را از سقوط حتمي برهاند.
آنگاه فرمان انقلابي امامخميني(ره) صادر شد. فرماندهي كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهي منطقه نيز به عهدة دكتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت درآمدند و همة تجارب انقلابي، ايمان، فداكاري، شجاعت،قدرت رهبري و برنامهريزي دكتر چمران در اختيار نيروهاي انقلاب قرار گرفت و عاليترين مظاهر انقلابي و شكوهمندترين قهرمانيها به وقوع پيوست و در عرض 15 روز شهرها و راهها و مواضع استراتژيك كردستان به تصرف نيروهاي انقلاب اسلامي درآمد و كردستان از خطر حتمي نجات يافت و مردم مسلمان كرد با شادي و شعف به استقبال اين پيروزي رفتند.
دكتر چمران بعد از اين پيروزي بينظير به تهران احضار شد و از طرف رهبر عاليقدر انقلاب، امامخميني(ره)، به وزارت دفاع منصوب گرديد.
در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش از يك نظام طاغوتي، به يك سلسله برنامههاي وسيع بنيادي دست زد كه پاكسازي ارتش و پياده كردن برنامههاي اصلاحي از اين قبيل است تا به ياري خدا و پشتيباني ملت، ارتشي به وجود آيد كه پاسدار انقلاب و امنيت استقلال كشور باشد و رسالت مقدس اسلامي ما را به سرمنزل مقصود برساند.
دكتر مصطفي چمران در اولين دور انتخابات مجلس شوراي اسلامي، از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابي، بخصوص در ارتش، حداكثر سعي و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشتة ارتش به نظامي انقلابي و شايسته ارتش اسلامي تبديل شود. در يكي از نيايشهاي خود بعد از انتخاب نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي، اينسان خدا را شكر ميگويد: «خدايا، مردم آنقدر به من محبت كردهاند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كردهاند كه به راستي خجلم و آنقدر خود را كوچك ميبينم كه نميتوانم از عهده آن به درآيم. خدايا، تو به من فرصت ده، توانايي ده تا بتوانم از عهده برآيم و شايستة اين همه مهر و محبت باشم.»
وي سپس به نمايندگي رهبر كبير انقلاب اسلامي در شورايعالي دفاع منصوب شد و مأموريت يافت تا بطور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه كند.
گروهي از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربيت و سازماندهي آنان، ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز تشكيل داد. اين گروه كمكم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد. تنها كساني كه از نزديك شاهد ماجراهاي تلخ و شيرين، پيروزيها و شكستها، شهامتها و شهادتها و ايثارگريهاي آنان بودند، به گوشهاي از اين خدمات كه دكترچمران شخصاً مايل به تبليغ و بازگويي آنها نبود، آگاهي دارند.
ايجاد واحد مهندسي فعال براي ستاد جنگهاي نامنظم يكي از اين برنامهها بود كه به كمك آن، جادههاي نظامي به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهاي آب در كنار رود كارون و احداث يك كانال به طول حدود بيست كيلومتر و عرض يك متر در مدتي حدود يكماه، آب كارون را به طرف تانكهاي دشمن روانه ساخت، به طوري كه آنها مجبور شدند چند كيلومتر عقبنشيني كنند و سدي عظيم مقابل خود بسازند و با اين عمل فكر تسخير اهواز را براي هميشه از سر به دور دارند.
يكي از كارهاي مهم و اساسي او از همان روزهاي اول، ايجاد هماهنگي بين ارتش، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده اين حركت و شيوة جنگ مردمي و هماهنگي كامل بين نيروهاي موجود، تاكتيك تقريباً جديد جنگي بود؛ چيزي كه ابرقدرتها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه اين هماهنگي در خرمشهر بوجود نيامد و نيروهاي مردمي تنها ماندند. او تصميم داشت به خرمشهر نيز برود، ولي به علت عدم وجود فرماندهي مشخص در آنجا و خطر سقوط جدي اهواز، موفق نشد ولي چندينبار نيروهايي بين دويست تا يكهزار نفر را سازماندهي كرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به كمك ديگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگي نابرابر مقابل حملات پياپي دشمن تا مدتها مقاومت كنند.
محرم ماه شهادت و پيروزي سوسنگرد:
پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا روياي قادسيه را تكميل كند و براي دومينبار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانكهاي او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادي از آنان توانستند به داخل شهر راه يابند.
دكتر چمران كه از محاصره تعدادي از ياران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و آيتالله خامنهاي، ارتش را آماده ساخت كه براي اولينبار دست به يك حمله خطرناك و حماسهآفرين نابرابر بزند و خود نيز نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازماندهي كرد و با نظمي نو و شيوهاي جديد از جانب جادة اهواز- سوسنگرد به دشمن يورش بردند. شهيدچمران پيشاپيش يارانش، به شوق كمك و ديدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر ميشتافت كه در محاصرة تانكهاي دشمن قرار گرفت. او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات يابند و خود را به حلقة محاصرة دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بيشتر بود و او هميشه به دامان خطر فرو ميرفت. در اين هنگام بود كه نبرد سختي درگرفت؛ نيروهاي كماندوي دشمن از پشت تانكها به او حمله كردند و او همچون شيري در ميدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطهاي به نقطهاي ديگر و از سنگري به سنگري ديگر ميرفت. كماندوهاي دشمن او را زير رگبار گلولة خود گرفته بودند، تانكها به سوي او تيراندازي ميكردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شديد آنها سريع، چابك، برافروخته و شادان از شوق شهادت در ركاب حسين(ع) و در راه حسين(ع). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغيير ميداد. در همين اثناء، همرزم باوفايش به شهادت رسيد و او يكتنه به نبرد حسينگونه خود ادامه ميداد و به سوي دشمن حمله ميبرد. هرچه تنور جنگ گرمتر كيشد و آتش حمله بيشتر زبانه ميكشيد، چهرة ملكوتي او، اين مرد راستين خدا و سرباز حسين(ع)، گلگونتر وشوق به شهادتش افزونتر ميشد تا آنكه در حين «رقص چنين ميانه ميدان» از دو قسمت پاي چپ زخمي شد. خون گرم او با خاك كربلاي خوزستان درهم آميخت و نقشي زيبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفريد و هنوز هم گرمي قطرات خون او گرميبخش رزمندگان باوفاي اسلام و سرخي خونش الهامبخش پيروزي نهايي و بزرگ آنان است.
با پاي زخمي بر يك كاميون عراقي حمله برد. سربازان صدام از يورش اين شير ميدان گريخته و او به كمك جوان چابك ديگري كه خود را به مهلكه رسانده بود، به داخل كاميون نشست و با لباني متبسم، ديگران را نويد پيروزي ميداد.
خبر زخمي شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزديكي دروازة سوسنگرد، شور و هيجاني آميخته با خشم و اراده و شجاعت در ياران او و ساير رزمندگان افكند كه بيمحابا به پيش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمندة مؤمن را از چنگال صداميان نجات بخشيدند. دكتر چمران با همان كاميوني كه خود را به بيمارستاني در اهواز رسانيد و بستري شد، اما بيش از يك شب در بيمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگهاي نامنظم و دوباره با پاي زخمي و دردمند به ارشاد ياران وفادار خود پرداخت. جالب اينجا بود كه در همان شبي كه در بيمارستان بستري بود، جلسة مشورتي فرماندهان نظامي (تيمسار شهيدفلاحي، فرماندة لشگر 92، شهيد كلاهدوز، مسئولين سپاه و سرهنگ محمد سليمي كه رئيس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نمايندة امام در سپاه پاسداران (شهيدمحلاتي) در كنار تخت او در بيمارستان تشكيل شد و درهمان حال و همان شب، پيشنهاد حمله به ارتفاعات اللهكبر را مطرح كرد.
به رغم اصرار و پيشنهاد مسئولين و دوستانش، حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگهاي نامنظم و حركت به تهران براي معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالي كه در كنار بسترش و در مقابلش نقشههاي نظامي منطقه، مقدار پيشروي دشمن و حركت نيروهاي خودي نصب شده بود و او كه قدرت و ياراي به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مينگريست و مرتب طرحهاي جالب و پيشنهادات سازنده در زمينههاي مختلف نظامي، مهندسي و حتي فرهنگي ارائه ميداد. كمكم زخمهاي پاي او التيام مييافت و او ديگر نميتوانست سكون را تحمل كند و با چوب زيربغل به پا خاست و بازهم آمادة رفتن به جبهه شد.
به دنبال نبرد بيست و هشتم صفر (پانزدهم ديماه 59) كه منجر به شكست قسمتي از نيروهاي ماشد و فاجعة هويزه به بار آمد، ديگر تاب نشستن نياورد، تعدادي از رزمندگان شجاع و جان بر كف را از جبهه فرسيه انتخاب كرد و با چند هليكوپتر كه خود فرماندهي آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زيربغل دست به عملي بيسابقه و انتحاري زد. او در حالي كه از درد جنگ به خود ميپيچيد و از ناراحتي ميخروشيد، آمادة حمله به نيروهاي پشت جبهه و تداركاتي دشمن در جاده جفير به طلايه شد كه به خاطر آتش شديد دشمن، هليكوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هويزه بگذرند و حملة هوايي دشمن هليكوپترها را مجبور به بازگشت ساخت كه وي از اين بازگشت سخت ناراحت و عصباني بود.
بالاخره در اسفند ماه 59 چوب زيربغل را نيز كنار گذاشت و با كمي ناراحتي راه ميرفت و همراه با همرزمانش از يكايك جبهههاي نبرد در اهواز ديدن كرد.
پس از زخمي شدن، اولينبار، براي ديدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسيد و حوادثي را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عمليات و پيشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصي به سخنانش گوش ميداد، او و همة رزمندگان را دعا ميكرد و رهنمودهاي لازم را ارائه ميداد.
دكتر چمران از سكون و عدم تحركي كه در جبههها وجود داشت دائماً رنج ميبرد و تلاش ميكرد كه با ارائه پيشنهادات و برنامههاي ابتكاري حركتي بوجود آورد و اغلب اين حركتها را توسط رزمندگان شجاع و جانبركف ستاد نيز عملي ميساخت. او اصرار داشت كه هرچه زودتر به تپههاي اللهاكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزديكي مرز است، رسانده تا ارتباط شمالي و جنوبي نيروهاي عراقي و مرز پيوسته آنان قطع شود. بالاخره در سيويكم ارديبهشت ماه سال شصت، با يك حملة هماهنگ و برقآسا، ارتفاعات اللهاكبر فتح شد كه پس از پيروزي سوسنگرد بزرگترين پيروزي تا آن زمان بود. شهيد چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمرة اولين كساني بود كه پاي به ارتفاعات اللهاكبر گذاشت؛ درحالي كه دشمن زبون هنوز در نقاطي مقاومت ميكرد. او و فرماندة شجاعش ايرج رستمي، دو روز بعد، با تعدادي از جان بركفان و ياران خود توانستند با فداكاري و قدرت تمام تپههاي شحيطيه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالي كه ديگران در هالهاي از ناباوري به اين اقدام جسورانه مينگريستند.
پس از پيروزي ارتفاعات اللهاكبر، اصرار داشت نيروهاي ما هرچه زودتر، قبل از اينكه دشمن بتواند استحكاماتي براي خود ايجاد كند، به سوي بستان سرازير شوند كه اين كار عملي نشد و شهيدچمران خود طرح تسخير دهلاويه را با ايثار و گذشت و فداكاري جان بر كف ستاد جنگهاي نامنظم و به فرماندهي ايرج رستمي عملي ساخت.
فتح دهلاويه، در نوع خود عملي جسورانه و خطرناك و غرورآفرين بود. نيروهاي مؤمن ستاد پلي بر روي رودخانة كرخه زدند، پلي ابتكاري و چريكي كه خود ساخته بودند. از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاويه را به ياري خداي برگ فتح كردند. اين اولين پيروزي پس از عزل بنيصدر از فرماندهي كل قوا بود كه به عنوان طليعة پيروزيهاي ديگر به حساب آمد.
در سيام خردادماه سال شصت، يعني يكماه پس از پيروزي ارتفاعات اللهاكبر، در جلسة فوقالعاده شورايعالي دفاع در اهواز با حضور مرحوم آيتالله اشراقي شركت و از عدم تحرك وسكون نيروها انتقاد كرد و پيشنهادات نظامي خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.
اين آخرين جلسة شورايعالي دفاع بود كه شهيدچمران در آن شركت داشت و فرداي آن روز، روز غمانگيز و بسيار سخت و هولناكي بود.
در سحرگاه سيويكم خردادماه شصت، ايرج رستمي فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و شهيد دكترچمران به شدت از اين حادثه افسرده و ناراحت بود. غمي مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمي را فرا گرفته بود. دستهاي از دوستان صميمي او ميگريستند و گروهي ديگر مبهوت فقط به هم مينگريستند. از در و ديوار، از جبهه و شهر، بوي مرگ و نسيم شهادت ميوزيد و گويي همه در سكوتي مرگبار منتظر حادثهاي بزرگ و زلزلهاي وحشتناك بودند. شهيدچمران، يكي ديگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاويه به جاي رستمي معرفي كند و در لحظة حركت وي، يكي از رزمندگان با سادگي و زيبايي گفت: «همانند روز عاشورا كه يكايك ياران حسين(ع) به شهادت رسيدند، عباس علمدار او (رستمي) هم به شهادت رسيد و اينك خود او همانند ظهر عاشوراي حسين(ع) آمادة حركت به جبهه است.»
همة اطرافيانش هنگام خروج از ستاد با او وداع ميكردند و با نگاههاي اندوهبار تا آنجا كه چشم ميديد و گوش ميشنيد، او و همراهانش را دنبال ميكردند و غمي مرموز و تلخ بر دلشان سنگيني ميكرد.
دكتر چمران، شب قبل در آخرين جلسة مشورتي ستاد، يارانش را با وصاياي بيسابقهاي نصيحت كرده بود و خدا ميداند كه در پس چهرة ساكت و آرام ملكوتي او چه غوغا و چه شور و هيجاني از شوق رهايي، رستن از غم و رنجها، شنيدن دروغ و تهمتها و دمبرنياوردنها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسيار ياران باوفاي او به شهادت رسديه بودند و اينك او خود به قربانگاه ميرفت. سالها ياران و تربيتشدگان عزيزش در مقابل چشمانش و در كنارش شهيد شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتياق شهادت سوخت، ولي خداي بزرگ او را در اين آزمايشهاي سخت محك ميزد و ميآزمود، او را هر چه بيشتر ميگداخت و روحش را صيقل ميداد تا قرباني عاليتري از خاكيان را به ملائك معرفي نمايد و بگويد: اني اعلم مالاتعلمون. «من چيزهايي ميدانم كه شما نميدانيد.»
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بين راه مرحوم آيتالله اشراقي و شهيد تيمسار فلاحي را ملاقات كرد. براي آخرينبار يكديگر را بوسيدند و بازهم به حركت ادامه داد تا به قربانگاه رسيد. همة رزمندگان را در كانالي پشت دهلاويه جمع كرد، شهادت فرماندهشان، ايرج رستمي را به آنها تبريك و تسليت گفت و با صدايي محزون و گرفته از غم فقدان رستمي، ولي نگاهي عميق و پرنور و چهرهاي نوراني و دلي والامال از عشق به شهادت و شوق ديدار پروردگار، گفت: «خدا رستمي را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، ميبرد.»
خداوند ثابت كرد كه او را دوست ميدارد و چه زود او را به سوي خود فراخواند.
سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظي و ديدهبوسي كرد، به همة سنگرها سركشي نمود و در خط مقدم، در نزديكترين نقطه به دشمن، پشت خاكريزي ايستاد و به رزمندگان تأكيد كرد كه از اين نقطه كه او هست، ديگر كسي جلوتر نرود، چون دشمن به خوبي با چشم غيرمسلح ديده ميشد و مطمئناً دشمن هم آنها را ديده بود. آتش خمپاره كه از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمي قربانيهاي ديگري نيز گرفته بود، باريدن گرفت و دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگيرند. يارانش از او فاصله گرفتند و هر يك در گودالي مات و مبهوت در انتظار حادثهاي جانكاه بودند كه خمپارهها در اطراف او به زمين خورد و با اصابت يكي از خمپارههاي صداميان، يكي از نمونههاي كامل انساني كه ماية مباهات خداوند است، يكي از شاگردان متواضع علي(ع) و حسين(ع)، يكي از عارفان سالك راه حق و حقيقت و يكي از ارزشمندترين انسانهاي عليگونه و يكي از ياران باوفاي امامخميني(ره) از ديار ما رخت بربست و به ملكوت اعلي پيوست.
تركش خمپارة دشمن به پشت سر دكتر چمران اصابت كرد و تركشهاي ديگر صورت و سينة دو يارش را كه در كنارش ايستاده بودند، شكافت و فرياد و شيون رزمندگان و دوستان و برادران باوفايش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاري بود و چهرة ملكوتي و متبسم و در عينحال متين و محكم و موقر آغشته به خاك و خونش، با آنكه عميقاً سخنها داشت، ولي ظاهراً ديگر با كسي سخن نگفت و به كسي نگان نكرد. شايد در آن اوقات، همانطوري كه خود آرزو كرده بود، حسين(ع) بر بالينش بود و او از عشق ديدار حسين(ع) و رستن از اين دنياي پر از درد و پيوستن به روح، به زيبايي، به ملكوت اعلي و به ديار مصفاي شهيدان، فرصت نگاهي و سخني با ما خاكيان را نداشت.
در بيمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهيد دكترچمران ناميده شد، كمكهاي اوليه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولي افسوس كه فقط جسم بيجانش به اهواز رسيد و روح او سبكبال و با كفني خونين كه لباس رزم او بود، به ديار ملكوتيان و به نزد خداي خويش پرواز كرد و نداي پروردگار را لبيك گفت كه: «ارجعي الي ربك راضيه مرضيه»
از شهادت انسانساز سردار پرافتخار اسلام، اين فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حركت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلكه امت مسلمان ايران و شيعيان محروم لبنان به پا خاستند و حتي ملل مستضعف و زاده دنيا غرق در حسرت و ماتم گرديدند.
امواج خروشان مردم حقشناس ما، خشمگين از اين جنايت صدام و اندوهبار و اشكآلود، پيكر پاك او را در اهواز و تهران تشييع كردند كه «انالله و انّااليه راجعون.»
بلي، اينچنين زندگي سراسر تلاش و مبارزة خالصانه و عارفانه در راه خداي او آغاز گشت و اينچنين در كربلاي خوزستان در جهاد و نبرد روياروي عليه باطل، حسينگونه به خاك شهادت افتاد و به ملكوت اعلي عروج كرد و به آرزوي ديرين خود كه قرباني شدن عاشقانه در راه خدا بود، نايل گشت. خدايش رحمت كند و او را با حسين(ع) و شهداي كربلا محشور گرداند.
والسلام علي مناتبعالهدي
برچسبها:
زندگینامه
شرح مختصر زندگانی مولف شهید
استاد شهید آیت الله مطهری در ۱۳ بهمن ۱۲۹۸ هجری شمسی در فریمان واقع در ۷۵ کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان می گشاید. پس از طی دوران طفولیت به مکتبخانه رفته و به فراگیری دروس ابتدایی می پردازد.
در سن دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی اشتغال می ورزد. در سال ۱۳۱۶ علیرغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم می شود در حالی که به تازگی موسس گرانقدر آن آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دیده از جهان فروبسته و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آیات عظام سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری به عهد گرفته اند.
در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینی ( به مدت ۱۲ سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه : الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره می گیرد. قبل از هجرت آیت الله العظمی بروجردی به قم نیز استاد شهید گاهی به بروجرد می رفته و از محضر ایشان استفاده می کرده است. مولف شهید مدتی نیز از محضر مرحوم آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی در اخلاق و عرفان بهره های معنوی فراوان برده است. از اساتید دیگر استاد مطهری می توان از مرحوم آیت الله سید محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد (در فقه) نام برد. وی در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشته و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بوده است. در سال ۱۳۳۱ در حالی که از مدرسین معروف و ازامیدهای آینده حوزه به شمار می رود به تهران مهاجرت می کند.
در تهران به تدریس در مدرسه مروی و تألیف و سخنرانیهای تحقیقی می پردازد. در سال ۱۳۳۴ اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل می گردد. در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز می کند. در سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ که انجمن اسلامی پزشکان تشکیل می شود .استاد مطهری از سخنرانان اصلی این انجمن است و در طول سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ سخنران منحصر به فرد این انجمن می باشد که بحثهای مهمی از ایشان به یادگار مانده است.
کنار امام بوده است به طوری که می توان سازماندهی قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگی آن با رهبری امام را مرهون تلاشهای او و یارانش دانست. در ساعت ۱ بعد از نیمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد ۱۳۴۲ به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه به وسیله پلیس دستگیر شده و به زندان موقت شهربانی منتقل می شود و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی می گردد. پس از ۴۳ روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد می شود.
پس از تشکیل هیئتهای موتلفه اسلامی، استاد مطهری از سوی امام خمینی همراه چند تن دیگر از شخصیتهای روحانی عهده دار رهبری این هیئتها می گردد. پس از ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت توسط شهید محمد بخارایی کادر رهبری هیئتهای موتلفه شناسایی و دستگیر می شود ولی از آنجا که قاضی یی که پرونده این گروه تحت نظر او بود مدتی در قم نزد استاد تحصیل کرده بود به ایشان پیغام می فرستد که حق استادی را به جا آوردم و بدین ترتیب استاد شهید از مهلکه جان سالم بدر می برد. سنگینتر می شود. در این زمان وی به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاهها، انجمن اسلامی کردن محتوای نهضت اسلامی پزشکان، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک و غیره ادامه می دهد.
به طور کلی استاد شهید که به یک نهضت اسلامی معتقد بود نه به هر نهضتی، برای اسلامی کردن محتوای نهضت تلاشهای ایدئولوژیک بسیاری نمود و با اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال ۱۳۴۶ به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود به طوری که می توان او را بنیانگذار آن موسسه دانست. ولی پس از مدتی به علت تکروی و کارهای خودسرانه و بدون مشورت یکی از اعضای هیئت مدیره و ممانعت او از اجرای طرحهای استاد و از جمله ایجاد یک شورای روحانی که کارهای علمی و تبلیغی حسینیه زیر نظر آن شورا باشد سرانجام در سال ۱۳۴۹ علیرغم زحمات زیادی که برای آن موسسه کشیده بود و علیرغم امید زیادی که به آینده آن بسته بود در حالی که در آن چند سال خون دل زیادی خورده بود از عضویت هیئت مدیره آن موسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.
در سال ۱۳۴۸ به خاطر صدور اعلامیه ای با امضای ایشان و حضرت علامه طباطبایی و آِیت الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان تک سلولی به سربرد. از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ برنامه های تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهید سخنرانیهای خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد می کرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل گردید. در حدود سال ۱۳۵۳ ممنوع المنبر گردید و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. اما مهمترین خدمات استاد مطهری در طول حیات پر برکتش ارائه ایدئولوژی اصیل اسلامی از طریق درس و سخنرانی و تألیف کتاب است. این امر خصوصاً در سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ به خاطر افزایش تبلیغات گروههای چپ و پدید آمدن گروههای مسلمان چپ زده و ظهور پدیده التقاط به اوج خود می رسد. گذشته از حضرت امام، استاد مطهری اولین شخصیتی است که به خطر سران سازمان موسوم به « مجاهدین خلق ایران » پی می برد و دیگران را از همکاری با این سازمان باز می دارد و حتی تغییر ایدئولوژی آنها را پیش بینی می نماید. در این سالها استاد شهید به توصیه حضرت امام مبنی بر تدریس در حوزه علمی قم هفته ای دو روز به قم عزیمت نموده و درسهای مهمی در آن حوزه القا می نماید و همزمان در تهران نیز درسهایی در منزل و غیره تدریس می کند. در سال ۱۳۵۵ به دنبال یک درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته می شود. همچنین در این سالها استاد شهید با همکاری تنی چند از شخصیتهای روحانی، «جامعه روحانیت مبارز تهران » را بنیان می گذارد بدان امید که روحانیت شهرستانها نیز به تدریج چنین سازمانی پیدا کند.
گرچه ارتباط استاد مطهری با امام خمینی پس از تبعید ایشان از ایران به وسیله نامه و غیره استمرار داشته است ولی در سال ۱۳۵۵ موفق گردید مسافرتی به نجف اشرف نموده و ضمن دیدار با امام خمینی درباره مسائل مهم نهضت و حوزه های علمیه با ایشان مشورت نماید. پس از شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی، استاد مطهری به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار می گیرد و در تمام مراحل آن نقشی اساسی ایفا می نماید. در دوران اقامت حضرت امام در پاریس، سفری به آن دیار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ایشان گفتگو می کند و در همین سفر امام خمینی ایشان را مسؤول تشکیل شورای انقلاب اسلامی می نماید. هنگام بازگشت امام خمینی به ایران مسؤولیت کمیته استقبال از امام را شخصاً به عهده می گیرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن همواره در کنار رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و مشاوری دلسوز و مورد اعتماد برای ایشان بود تا اینکه در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ در تاریکی شب در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی بیرون آمده بود یا گلوله گروه نادان و جنایتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت می رسد و امام و امت اسلام در حالی که امیدها به آن بزرگمرد بسته بودند در ماتمی عظیم فرو می روند. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
برچسبها:
زندگینامه شهید محمد علی رجایی
شهید محمد علی رجایی ، درسال 1312 هـ . ق ، درشهرستان قزوین متولد شد، تحصیلات ابتدایی را تا اخذ گواهینامه ششم ابتدایی درهمین شهرستان به انجام رساند. درسن چهار سالگی از وجود داشتن نعمت پدر محروم شد و تحت تكفل مادری مهربان و منیع الطبع قرار گرفت . در سال 1327 به تهران مهاجرت كرد و سال بعد یعنی در 1328 وارد نیروی هوایی شد . در مدت 5 سال خدمت در نیروی هوایی ، دوره متوسطه را با تحصیل شبانه گذراند ، سپس درسال 1335 به دانشسرای عالی رفت و به سال 1338 دوره لیسانس خود را در رشته ریاضی به پایان برد و به سمت دبیر ریاضی به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به ترتیب در شهرستانهای خوانسار، قزوین و تهران به تدریس ، اشتغال ورزید .
شهید محمد علی رجایی در مدت تدریس، همیشه آموزگاری دلسوز، پركار و شایسته بود و ضمن تدریس ، به فرا گرفتن علوم اسلامی و انجام فعالیت های سیاسی همت می گماشت . درسال 1340 به عضویت نهضت آزادی درآمد كه منجر به دستگیری وی ( دراردیبهشت 1342 ) و پنجاه روز زندان شد . پس از آزادی از زندان با شهید باهنر به سازماندهی مجدد هیات موتلفه پرداخت و برای پرورش افرادی كه بتوانند نبردی مسلحانه را اداره نمایند ، به اعزام داوطلبانی به جبهه فلسطین دست زد . درهمین رابطه و برای تكمیل برنامه مزبو ر ( درسال 1350 ) خود شخصا به خارج ازكشور سفر كرد. ابتدا به فرانسه و تركیه رفت و از آنجا عازم سوریه شد .
شهید رجایی همگام با فعالیتهای سیاسی لحظه ای نیز از خدمات فرهنگی غافل نبود ، از آن جمله تدریس در مدارس كمال ورفاه ، همكاری با بنیاد رفاه و تعاون اسلامی با همكاری شهید مظلوم آیت الله دكتر بهشتی و شهید دكتر باهنر و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی را باید نام برد . ایشان با نهایت شجاعت و شهامت مدت دو سال ، در زندانهای انفرادی رژیم پهلوی انواع واقسام شكنجه ها را تحمل نمود و چون كوهی استوار مقاومت كرد. دراثراین مقاومتها او را به زندان قصر وسپس به اوین فرستادند . او درزندان به ماهیت واقعی منافقین پی برد واز آنها تبری جست . دوران زندان مجموعا چهارسال به درازا كشید وشهید رجایی درسال 1357 با اوج گیری انقلاب اسلامی همراه دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد وبلا فاصله وارد مبارزات سیاسی و فرهنگی گردید و به اتفاق عده ای ازهمكارانش برای بسیج و سازماندهی مبارزات مخفی معلمان مسلمان، تلاش گسترده ای را آغاز كرد و موفق به ایجاد انجمن اسلامی معلمان شد . او در راهپیمایی های عظیم سال 1357 مخلصانه و با تمام توان كوشید و نقش موثری در فعالیت های تبلیغاتی آنها داشت .
شهید محمد علی رجایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در سال 1358 ، مسئولیت وزارت آموزش وپرورش را به عهده گرفت و در زمان وزارت خود موفق به دولتی كردن كلیه مدارس شد . سپس به عنوان نماینده مردم تهران درمجلس شورای اسلامی انتخاب گردید و به دنبال تمایل مجلس شورای اسلامی در تاریخ18/5/1359 به عنوان اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران به مجلس معرفی شد . و با رای قاطع به نخست وزیری انتخاب شد . شهید محمد علی رجایی در این مسئولیت خطیر ، علی رغم این كه به فاصله بسیار كوتاهی با توطئه عظیم استكبار جهانی در ایجاد جنگ تحمیلی از سوی رژیم صدام روبرو شد وهمچنین كارشكنی های بنی صدر و متحدانش و خرابكاریهای منافقین و ساواكی ها را در پیش رو داشت ، اما توانست به بهترین وجه از عهده انجام وظایف ومسئولیت های سنگین خود برآید.
به دنبال عزل بنی صدر از ریاست جمهوری ، شهید رجایی با رای اكثریت مردم محرومی كه شاهد تلاشها ی صادقانه این فرزند صدیق ملت ومقلد با وفای امام ( ره ) بودند به ریاست جمهوری انتخاب شد . دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی كه توان تحمل وجود این مایه امید مستضعفان و عنصر ارزشمند و دلسوز را نداشتند درهشتم شهریور ماه 1360 او را به همراه یار قدیمی اش شهید باهنر در انفجار دفتر نخست وزیری به شهادت رساندند.
زندگینامه شهید حجت الاسلام دكتر محمد جواد باهنر
شهید حجت الاسلام دكتر محمد جواد باهنر، درسال 1312 دریك خانواده پیشه ور ساده درشهر كرمان به دنیا آمد و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را در مكتب آموخت وسپس به تحصیل علوم دینی درمدرسه معصومیه آن شهر پرداخت.
همزمان، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را نیز ادامه داد و پس از اخذ دیپلم درسال 1332 به قم رفت و سطوح عالی علوم اسلامی را درحوزه علمیه قم طی كرد. وی فقه را در محضر مرحوم آیت الله بروجردی ، فقه واصول را در محضر امام خمینی ( ره ) و تفسیر و فلسفه را نزد علامه طباطبایی فرا گرفت.
شهید باهنر سپس به تحصیلات دانشگاهی رو آورد و حدود سال 1337 موفق به اخذ لیسانس در رشته الهیات و بعد از آن موفق به اخذ فوق لیسانس در رشته علوم تربیتی و سپس دكترای الهیات از دانشگاه تهران شد.
شهید باهنر ضمن تدریس و ایراد خطابه وبرنامه ریزی دینی ، به تالیف كتب درسی اشتغال ورزید وحدود سی كتا ب وجزوه تعلیمات دینی را برای تدریس ( از دوره ابتدایی تا دانشسرا ) تالیف كرد، وی همزمان ، فعالیتهای اجتماعی خود را نیز ادامه داد ودر تاسیس " دفتر نشر و فرهنگ اسلامی " ، " كانون توحید" و" مدرسه رفاه " نقش موثری داشت .
شهید باهنر درسال 1341 ، همكاری خود را با نهضت اسلامی و سیاسی روحانیت به رهبری امام خمینی ( ره ) آغاز كرد و در اسفند ماه 1342 پس ازایراد سخنرانی هایی درمساجد " هدایت " ، " الجواد " و " حسینیه ارشاد" ، به مناسبت سالگرد حادثه " فیضیه " ، دستگیر شد وپس از آن متناوبا " شش بار به زندانهای كوتاه مدت محكوم شد واز سال1350 ممنوع المنبر گردید و بالاجبار در جلساتی كه به عنوان كلاس درس برپا می شد ، سخنرانی و به بیان نقطه نظرات اسلامی ، انقلابی خود می پرداخت .
وی در سال 1357 به فرمان امام ( ره) و به همراه چند تن از یاران ، مامور تنظیم اعتصابات شد و در همان سال نیز با فرمان امام ( ره ) به عضویت شورای انقلاب اسلامی درآمد .
دیگر مسئولیتهای شهید باهنر پس از پیروزی انقلاب اسلامی عبارتند از:
مسئولیت نهضت سواد آموزی ، نماینده مردم كرمان در مجلس خبرگان ، نماینده شورای انقلاب اسلامی در وزارت آموزش وپرورش ، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی.
شهید باهنر كه به سرنوشت آموزش كشور وآینده نونهالان انقلاب بی اندازه توجه داشت ومدام در فكر بهبود و پیشرفت آن بود، سرانجام در كابینه محمد علی رجایی به سمت وزیر آموزش و پرورش منصوب شد . پس از فاجعه شوم بمب گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت دكتر بهشتی ، شهید باهنر به عنوان دبیركل حزب جمهوری اسلامی انتخاب شد و به دنبال انتخاب شهید رجایی به سمت ریاست جمهوری ، به عنوان نخست وزیر جمهوری اسلامی به مجلس معرفی شد كه با رای قاطع مجلس به تشكیل كابینه خود پرداخت .
این شهید فرزانه و سراسر اخلاق و تواضع ، كه خود را وقف خدمت به مردم ستمدیده كرده بود، سرانجام پس از سالها مبارزه و تلاش ، به همراه یار و یاور دیرینه ا ش " محمد علی رجایی" رئیس جمهوراسلامی ایران ، در هشتم شهریور 1360 در انفجار ساختمان نخست وزیری كه به دست منافقین كوردل صورت گرفت ، به مقام منیع شهادت دست یافت .
برچسبها:
برای توبه کردن ابتدا بایدغسل کرد( مانندغسل های دیگرفقط نیتش فرق می کند ) بایدگفت :غسل توبه می کنم قربه الی ا... وبعدغسل راانجام داد.
بعداز غسل ،محل مسح پا وسرراخشک کرده وبعدوضوگرفت .بعددوتا دورکعت نماز به نیت نماز توبه خواند.درهررکعت بعد ازحمدباید3مرتبه توحیدو1مرتبه فلق و1مرتبه ناس را خواند.بعدازنمازها باید70مرتبه استغفرا... ربّی واتوب الیه راگفت وبعد1مرتبه لاحول ولاقوه الا با... العلی العظیم وبعد1 مرتبه یاعزیزیاغفاراغفر لی ذنوبی وذنوب جمیع المومنین والمومنات .
بعدازاین اعمال ، این حرف هارا باخدا می گویی: خدایا مرا ببخش دوست دارم بنده خوبی برایت باشم دوست دارم با امام زمانم نمازم را در اول وقت بجا بیاورم . دوست ندارم با گناه بنده شیطان باشم دوست دارم از همه بیشتر تو را دوست داشته باشم دوست دارم مردم بادیدن من ورفتارمن به یاد تو بیافتند.
بعدازاین اعمال ، این حرف هارا باخدا می گویی: خدایا مرا ببخش دوست دارم بنده خوبی برایت باشم دوست دارم با امام زمانم نمازم را در اول وقت بجا بیاورم . دوست ندارم با گناه بنده شیطان باشم دوست دارم از همه بیشتر تو را دوست داشته باشم دوست دارم مردم بادیدن من ورفتارمن به یاد تو بیافتند.
برچسبها:
2) نام و نسب او:
امیرالمؤمنین فرمودند: «فرزند خورنده جگرها، از وادی یابس خارج میشود … اسمش عثمان و .....
پدرش عنبسه و از اولاد ابوسفیان است.»(همان، ص651)
3) خصوصیات فردی او:
امام باقر(ع) در این رابطه میفرمایند:«سفیانی، سرخ رویی سپید پوست و زاغ چشم است؛ هرگز خدا را پرستش نكرده، و هرگز مكه و مدینه را ندیده است و …»
و از برخی روایات چنین استفاده میشود كه وی مسلمان منحرفی است كه كینه حضرت علی(ع) را به دل دارد. چنان كه امام صادق(ع) میفرمایند: «گویا سفیانی را میبینم كه در میدان كوفه جایگاه خود را گسترده، و منادی او فریاد میزند: هر كس سر شیعه علی بن ابی طالب را بیاورد، هزار درهم خواهد گرفت. همسایه به همسایه میجهد و گردنش را میزند و هزار درهم میگیرد. آگاه باشید كه در آن روز حكومت شما فقط به دست زنازادگان خواهد بود.»(كتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص273)
4) زمان خروج او:
امام صادق(ع) میفرمایند: «امر سفیانی از مسائل حتمی است، و خروجش در ماه رجب میباشد.»
5) مدت حكومت و محل مرگ او:
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلا م) در ذیل آیه شریفه "و لو تری إذا فزعوا فلا فوت" میفرمایند: «كمی پیش از قیام مهدی(علیه السلام) سفیانی خروج میكند؛ سپس به اندازه دوران حاملگی یك زن كه 9 ماه باشد، حكومت میكند؛ لشكریان او به مدینه وارد میشوند، تا این كه به "بیداء" میرسند، و خداوند آنها را در زمین فرومیبرد.»(تاریخ غیبت كبری، سید محمد صدر، ص648)
ب) یكی دیگر از علائم ظهور حضرت كه در بعضی روایات از نشانههای حتمی شمرده شده است، خروج شخصی به نام "دجال" است.
1) نام و نسب او:
عدهای گویند كه نام دجال "صائد بن صید" یا "ابن صیاد" است؛ و برخی مخالف رأی ایشان را گفتهاند.
2) خصوصیات فردی او:
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمایند: «او چشم راست ندارد، و چشم دیگرش در پیشانی او است، و مانند ستاره صبح میدرخشد، چیزی در چشم او است كه گویی آمیخته به خون است. وی در یك قحطی سختی میآید، و بر الاغ سفیدی سوار است...»(مهدی موعود، ترجمه و نگارش علی دوانی، ص972)
3) عقیده او:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمایند: «او با صدای بلندی فریاد میزند بین مشرق و مغرب، كه صدایش را جن و انس و شیاطین میشنوند ـ نگارنده می گوید: به فرض صحت این روایت، ممكن است این عمل به وسیله رادیو و تلویزیون صورت بگیرد ـ و میگوید: ای دوستان من! به سوی من آئید، من هستم كسی كه آفریده است، پس استوار ساخته و مقرر كرده و هدایت نموده است. من پروردگار برتر شما هستم.»(مهدی موعود، ترجمه و نگارش علی دوانی، ص965)
4) مكان خروج:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمایند: «او از شهری كه آن را اصفهان میگویند، و قریهای كه معروف به "یهودیه" است بیرون میآید.» (مهدی موعود، ترجمه و نگارش علی دوانی)
محدث قمی(ره) می گوید: در روایت است كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «هر مؤمنی كه دجال را ببیند آب دهان خود را بر روی او بیندازد و سوره مباركه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود و در او اثر نكند. چون اوظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نماید، و میان او و لشگر حضرت قائم(علیه السلام) جنگ واقع شود، و بالاخره آن ملعون به دست مبارك حضرت حجت(علیه السلام) یا به دست عیسی بن مریم(علیه السلام) كشته شود.»(منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج2، ص336)
البته روایات شیعه بر این است كه امام مهدی(علیه السلام) است كه دجال را میكشد، نه عیسی بن مریم
برچسبها: